جدول جو
جدول جو

معنی رهبله - جستجوی لغت در جدول جو

رهبله(رَ بَ لَ)
نوعی از رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ بَ لَ)
ابله. نادان. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). مصحف کهبله است. (به ضبط صحاح الفرس). احمق. (برهان) :
گر نه ای لهبله چرا گشتی
به در خانه رئیس خسیس.
بهرامی
لغت نامه دهخدا
(هَِ بِ / بَلْ لَ)
مؤنث هبل (ه ب / ه ب ل ل) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زن بزرگ جثه. (ناظم الاطباء)، زن درازبالا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
سخنی که فهمیده نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَقْ قُ)
رهب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء). ترسیدن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 54) (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رهب شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
جرجی ابراهیم. او راست: نزهه الطلب فی علم المغانی و الطرب، در 22باب، و حواشی جامعی درباره موسیقی مصر و شام و بغداد بدان کتاب نوشته است. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
ترس. (ناظم الاطباء) (دهار) : رهبه لا رغبه آن جماعت را در ترشیز بگذاشت. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، الرهبه فی الدعا،ان تلقی کفیک فترفعهما الی الوجه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ لَ)
ربله. هر گوشت پارۀ ستبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)) ، گوشت شکم ران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). گوشت اندرون ران مردم. (مهذب الاسماء) ، گرداگرد پستان، گرداگرد کس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رمۀ گاو دشتی. ج، ربلات. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رَ بِ لَ)
زن فربه بسیارگوشت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به ربلاء شود، ماده شتر فربه. (از مهذب الاسماء) ، زن بزرگ ربلات. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ربلاء شود، باریک ران خردکس. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). و رجوع به ربلاء شود
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
ربله. رجوع به ربله در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
خرم و بارآور، شهری که در حدود شمالی زمین کنعان واقعست. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(هََ بِ لَ)
زنی که فرزند خود را گم کرده باشد. مادر گم کرده فرزند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). این کلمه در مقام مدح و اعجاب استعمال شود. (معجم متن اللغه). ولی اقرب الموارد درباره کلمه ’هابل’ که به معنی زن گم کرده فرزند است آورده: در اصل به معنی گم کرده فرزند است ولی در معنی مدح و اعجاب استعمال شود. یعنی ’چه داناست او و چه صواب است رأی او’
لغت نامه دهخدا
(بُ لِ)
از مشاهیر علمای فرانسه بود. درسال 1483 میلادی در شینون متولد شد و در 1553م. وفات یافت. ابتدا در زمرۀ راهبان بود و سپس این طریقه را ترک گفته و در دانشکدۀ پزشکی مونپلیه بتحصیل طب اشتغال ورزید پس به رم رفت و دوباره در سلک رهبانان درآمد اما در آثار خود راهبان و آیین آنان را استهزاءمیکرد از اینجهت مطالعۀ بعضی از کتابهایش از طرف پاپ منع شد. بعضی از تألیفاتش پس از مرگ آشکار شد
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ)
گرداگرد پستان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَقْ قُ)
کلان لقمه خوردن تا بر دیگران در خوردن سبقت برد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَقْ قُ)
رهبان گردیدن. (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). رهبانیت. (یادداشت مؤلف) : فلما کبر احب الرهبنه. (معجم الادبا ج 2 ص 24). رجوع به رهبان و رهبانیت شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُ / رِ دَ لَ)
واحد رهدل. (اقرب الموارد). رجوع به رهدل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَفْ فُ)
به زنی گرفتن زن گول سست را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پاره پاره کردن گوشت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). پاره پاره کردن گوشت را تا به آتش گذاشته بپزند و در حدیث است: ’رعبلوا فسطاط خالد بالسیوف’. (از اقرب الموارد) ، پاره پاره کردن جامه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بریدن خیمه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ لَ)
باد سخت که بر یک مهب نوزد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). بادی که در وزش خود مستقیم نباشد. (از اقرب الموارد). رعبلیل. رجوع به رعبلیل شود
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ لَ)
جامۀ کهنه. ج، رعابیل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زن کهنه لباس، زن گول فروهشته گوش. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ بَ لَ / لِ)
ابله و نادان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 459). به معنی کهبل است که بی عقل و ابله و احمق باشد. (برهان). کهبل و احمق و ابله را گویند. (آنندراج) :
گر نه ای کهبله چرا گشتی
به در خانه رئیس خسیس ؟
بهرامی (از لغت فرس).
رجوع به کهسله و لهبله و کهبل شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
رفتن در شهرها. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ابله احمق نادان: گرنه یی لهبله چرا گشتی بدر خانه رئیس خسیس. (بهرامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهبه
تصویر رهبه
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهبل
تصویر رهبل
درنیافتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبله
تصویر هبله
بوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربله
تصویر ربله
گوشت ران، گوشت ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهبله
تصویر لهبله
((لَ بَ لِ))
ابله، نادان، احمق
فرهنگ فارسی معین