جدول جو
جدول جو

معنی رنجگی - جستجوی لغت در جدول جو

رنجگی
رنجیدگی، آزردگی، رنجوری
تصویری از رنجگی
تصویر رنجگی
فرهنگ فارسی عمید
رنجگی
(رَ جَ / جِ)
رنجیدگی. آزردگی:
دل گسسته داری از بانگ بلند
رنجگی باشدت و آزار و گزند.
رودکی.
، ماندگی. کوفتگی:
بیاسود و از رنجگی دور شد
وز آنجا به شهر فغنسور شد.
اسدی.
، بیماری. رنجوری: افضل الدین ابوحامد احمد الکرمانی گوید که مرا رنجگی بود و در خدمت رکاب نتوانستم بود و مقام متعذر شد با رنجوری... سی روز بر فراش بماندم. (تاریخ سلاجقۀ کرمان)
لغت نامه دهخدا
رنجگی
رنجه شدن رنج دیدن
تصویری از رنجگی
تصویر رنجگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنگی
تصویر رنگی
آغشته به رنگ، رنگ آلود، آنچه به رنگ های مختلف باشد، رنگرز، صباغ
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
رنگرز. صباغ. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، چیت و نوعی از پارچه، چیتی که رنگ آن با شستن مقاومت نمی کند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). چیت رنگ رو. پارچه ای که رنگ آن برود، رنگین. رنگ آلود. رنگ آلوده، نقاشی با رنگهای گوناگون. مقابل سیاه قلم. فیلم و عکسی که تصاویر آن برنگهای گوناگون باشد
لغت نامه دهخدا