- رماس
- کندر، صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، مصطکی، بستخ، رماست، کندر رومی
معنی رماس - جستجوی لغت در جدول جو
- رماس ((رَ))
- مصطکی، صمغی سفید رنگ و نرم و خوشبو، شیرین و چسبنده که از درختی در شام به دست می آید
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کندر، صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، رماس، مصطکی، بستخ، کندر رومی
جمع رمس، گو رها
لمس بساوش
لمس لامسه، یازیدن دراز کردن
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی
پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، برماسیدن
پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، برماسیدن
اهریمن، در آیین زردشتی مظهر شر و فساد و تاریکی و ناخوشی و پلیدی، راهنمای بدی، شیطان، اهرامن، اهرمن، اهریمه، اهرن، آهرمن، هریمن، آهرن برای مثال از ره نام همچو یکدگرند / سوی بی عقل هرمس و هرماس (ناصرخسرو - ۴۳۸)
تاریکی ژرف
شیطان و اهریمن
شیر درنده، ریبال، شیر ژیان، قسوره، هزبر، ضرغام، صارم، هژبر، اصلان، همام، شیر شرزه
بچۀ پلنگ
بچۀ پلنگ
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خادم، عابد، طبقه و گروهی از روحانیون مسیحی، نام سردار ایرانی مسیحی در زمان پادشاهی نوشزاد فرزند انوشیروان پادشاه ساسانی
پرماس، سودن، برخورد
برآمدی وورم عضوی از اعضای بدن
پوشانه
بهم ساییده
دریا، ابر غرنده، شتر بانگ کننده
سنگ انداز مرد سنگ انداز
فرانسوی شورانه زبانزد خنیا آهنگی حساس و عاشقانه برای ساز یا آواز
داستان، افسانه ترسو و هراسان و گریزان، رمنده
استخوانهای پوسیده
ریگها کسی که رمل می اندازد، فالبین
جمع رمکه مادیانها
روزی تنگ بخور و نمیر، دورویی، نگریستن با کینه
درد شکم، درد پشت
خاکستر
نیزه ساز
بند نیزه
افزونی گوالش