جدول جو
جدول جو

معنی رقاقس - جستجوی لغت در جدول جو

رقاقس(رُ قَ)
به لغت یونانی جفت آفرید را گویند که نوعی سورنجان است و بعضی گویند خصیهالثعلب است. (برهان) (آنندراج). دارویی که خصیهالثعلب و جفت آفرید نیز گویند. (ناظم الاطباء). گویند جفت آفریده است و بعضی گویند خصی الثعلب است. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). ابن البیطار گوید که: امام محمد زکریای رازی گوید: این دارویی است ایرانی که به سیر ماننده است و توأمین و درهم پیچیده باشد و باه را قوت بخشد و گمان می کنم جفت آفرید باشد. - انتهی. به عقیدۀمن (مؤلف لغت نامه) این نام (جفت آفرید) را از آن بدو دهند که خاصیت ازدیاد باه دارد. (یادداشت مؤلف). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و مفردات ابن بیطار شود
لغت نامه دهخدا
رقاقس
یونانی تازی گشته جفت آفرید از گیاهان نوعی سورنجان جفت آفرید
تصویری از رقاقس
تصویر رقاقس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رقاق
تصویر رقاق
رقیق، نازک، نان نازک مثل نان لواش
فرهنگ فارسی عمید
(رُ قَ)
یکی رقاق. (منتهی الارب) (آنندراج). نان تنک. ج، رقاق. (منتهی الارب). یک نان تنک. یک لواش. ج، رقاق. (یادداشت مؤلف). یکی رقاق به معنی نان نازک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ)
تنکی و نازکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رقیق. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). رجوع به رقیق شود. جمع واژۀ رقیقه. (اقرب الموارد). و ورقه (ورق الجرجیر) رقاق فیها تشریف. (تذکرۀ ابن بیطار). الخفاف و هی الحجاره الرقاق البیض. (الفهرست ابن ندیم). رجوع به رقیقه شود، جمع واژۀ رقاق. (منتهی الارب). رجوع به رقاق شود، جمع واژۀ رقّه. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به رقه شود، جمع واژۀ رقاقه. (دهار) (آنندراج) (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). رجوع به رقاقه شود
لغت نامه دهخدا
(رُقْ قا)
تنک و نرم از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رقیق. (اقرب الموارد). رجوع به رقیق شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نرم وسست رفتن شتر، یا سبک رفتن شتر: رق البعیر رقاقاً. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رقاق
تصویر رقاق
نازک، رقیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقاق
تصویر رقاق
((رُ))
نازک، نان لواش
فرهنگ فارسی معین