جدول جو
جدول جو

معنی رفوگری - جستجوی لغت در جدول جو

رفوگری
همگری درزگیری
تصویری از رفوگری
تصویر رفوگری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رفتگری
تصویر رفتگری
عمل و شغل رفتگر تمیز کردن خیابانها و کوچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفوگر
تصویر رفوگر
همگر درزگیر آنکه رفو کند کسی که شغلش رفو کردن جامه و پارچه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفوگر
تصویر رفوگر
کسی که پارگی و زدگی جامه یا فرش را رفو می کند، همگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفوگر
تصویر رفوگر
((رَ گَ))
آن که رفو کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روشگری
تصویر روشگری
آداب گری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رایگری
تصویر رایگری
ریاضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کفشگری
تصویر کفشگری
کفاشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رفوکاری
تصویر رفوکاری
درز دوزی درز گیری همگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویگری
تصویر رویگری
عمل و شغل رویگر صفاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روگیری
تصویر روگیری
احتجاب زنان، حجاب زنان، رو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهواری
تصویر رهواری
عمل راهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفوکاری
تصویر رفوکاری
رفو کردن، شغل و عمل رفوگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرفوری
تصویر فرفوری
چینی (ظروف)، ظروف چینی ژاپن (مخصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروگیر
تصویر فروگیر
احاطه کننده، محاصره کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویگری
تصویر رویگری
((گَ))
عمل و شغل رویگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرفوری
تصویر فرفوری
((فُ))
چینی (ظروف)، ظروف چینی ژاپن (خصوصاً)
فرهنگ فارسی معین
پارچه ای که زنان بر سر می افکنند و معمولا در زیر چانه گره میزنند، چار قد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفورم
تصویر رفورم
تغییر اوضاع و تشکیلات بنگاه اداره شهر کشور مذهب و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفتگر
تصویر رفتگر
ماموران شهرداری که کارشان جاروب کردن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفتگر
تصویر رفتگر
((رُ گَ))
مأمور شهرداری که به تمیز کردن کوچه ها و خیابان ها می پردازد
فرهنگ فارسی معین
((سَ))
پارچه ای معمولاً سه گوش یا چهارگوش (به صورت سه تا شده) که زنان سر و گردن خود را با آن می پوشانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفتگر
تصویر رفتگر
مامور شهرداری که کارش جاروب کردن خیابان ها و کوچه ها است، سپور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوری
تصویر فوری
بی درنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رفری
تصویر رفری
حکم، داور، در ورزش داور بازی، به ویژه بازی هایی که طبق قوانینی صورت می گیرد مانند، فوتبال، والیبال و تنیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوری
تصویر فوری
ویژگی کاری که باید به سرعت انجام شود، به سرعت، بی درنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوری
تصویر فوری
آنچه که اجرای آن بسرعت انجام گیرد، تلگرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوری
تصویر فوری
وافوری، تریاکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوری
تصویر فوری
((فُ))
کاری که باید به سرعت انجام شود، به سرعت، بی درنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوری
تصویر فوری
Immediate, Pressing, Urgent, Urgently
دیکشنری فارسی به انگلیسی
imediato, urgente, urgentemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
немедленный , срочный , срочно
دیکشنری فارسی به روسی
unmittelbar, dringend
دیکشنری فارسی به آلمانی
natychmiastowy, pilny, pilnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
негайний , терміновий , терміновий , терміново
دیکشنری فارسی به اوکراینی