گذشته، سپری شده مثلاً عمر رفته، کنایه از درگذشته، مرده، مقابل آمده، روانه شده، از دست رفته، برزبان آمده، گفته شده رفته رفته: به تدریج و تانی، کمکم، اندک اندک
گذشته، سپری شده مثلاً عمر رفته، کنایه از درگذشته، مرده، مقابلِ آمده، روانه شده، از دست رفته، برزبان آمده، گفته شده رفته رفته: به تدریج و تانی، کمکم، اندک اندک
مطالب و اشعاری که در سوگواری و عزاداری بالای منبر می خوانند. ماخوذ از نام کتاب «روضهالشهدا» تالیف ملاحسین کاشفی، از علما و وعاظ دورۀ تیموریان که آن را در سال ۹۰۸ هجری قمری دربارۀ وقایع کربلا و شهادت حضرت امام حسین تالیف کرده، جلسه ای که برای خواندن این سوگواری برگزار می شود مثلاً رفته بودم روضه، باغ، گلستان، گلزار، سبزه زار، مرغزار، کنایه از قبر بزرگان دینی، بهشت روضۀ رضوان: باغ بهشت
مطالب و اشعاری که در سوگواری و عزاداری بالای منبر می خوانند. ماخوذ از نام کتاب «روضهالشهدا» تالیف ملاحسین کاشفی، از علما و وعاظ دورۀ تیموریان که آن را در سال ۹۰۸ هجری قمری دربارۀ وقایع کربلا و شهادت حضرت امام حسین تالیف کرده، جلسه ای که برای خواندن این سوگواری برگزار می شود مثلاً رفته بودم روضه، باغ، گلستان، گلزار، سبزه زار، مرغزار، کنایه از قبر بزرگان دینی، بهشت روضۀ رضوان: باغ بهشت
دهانۀ جوی. (منتهی الارب). رخنه ای که آب از آن سرازیر شود و رخنه ای که از آن آب کشند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سوراخ دیوار و مانند آن. (اقرب الموارد) ، دهان دوات. (منتهی الارب). موضع نقس دوات، جایی از کمان که وتر بدان وصل شود. (از اقرب الموارد) ، سوراخ پاشنۀ در. (منتهی الارب). نجران الباب. (از اقرب الموارد) ، جای درآمدن به کشتی از لب دریا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : معلوم است که هر کشتی به کدام فرضه در گذار بود. (تاریخ بیهقی). از موج غم نجات کسی راست کو هنوز بر شط کون و فرضۀ عالم نیامده ست. خاقانی. مرا ز خطۀ شروان برون فکن ملکا که فرضه است در او صدهزار بحر بلا. خاقانی. بیضۀ مصر است به ز فرضۀ بغداد وز خط مصر است به بنای صفاهان. خاقانی. بر آن فرضه جایی دل افروز دید نشستن بر آن جای فیروز دید. نظامی. گهی بر فرضۀ نوشاب شهرود جهان پرنوش کردند از می و رود. نظامی. از آن سوی کهستان منزلی چند که باشد فرضۀ دریای دربند. نظامی. - فرضه گاه، بندرگاه. فرضه: روان کرد کشتی به آب سیاه به کم مدت آمد سوی فرضه گاه. نظامی. بر آن فرضه گاه انجمن ساختند علم ها به انجم برافراختند. نظامی. عروسان آبی چو خورشید و ماه همه شب برآیند از آن فرضه گاه. نظامی. - فرضه گه، مخفف فرضه گاه. بندرگاه. فرضه: بر آن فرضه گه خیمه گه زد ز دور که گوهر ز دریا برآورد نور. نظامی. بر آن کوه دیگر نبودش درنگ سوی فرضه گه شد ز بالای سنگ. نظامی
دهانۀ جوی. (منتهی الارب). رخنه ای که آب از آن سرازیر شود و رخنه ای که از آن آب کشند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سوراخ دیوار و مانند آن. (اقرب الموارد) ، دهان دوات. (منتهی الارب). موضع نقس دوات، جایی از کمان که وتر بدان وصل شود. (از اقرب الموارد) ، سوراخ پاشنۀ در. (منتهی الارب). نجران الباب. (از اقرب الموارد) ، جای درآمدن به کشتی از لب دریا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : معلوم است که هر کشتی به کدام فرضه در گذار بود. (تاریخ بیهقی). از موج غم نجات کسی راست کو هنوز بر شط کون و فرضۀ عالم نیامده ست. خاقانی. مرا ز خطۀ شروان برون فکن ملکا که فرضه است در او صدهزار بحر بلا. خاقانی. بیضۀ مصر است به ز فرضۀ بغداد وز خط مصر است به بنای صفاهان. خاقانی. بر آن فرضه جایی دل افروز دید نشستن بر آن جای فیروز دید. نظامی. گهی بر فرضۀ نوشاب شهرود جهان پرنوش کردند از می و رود. نظامی. از آن سوی کهستان منزلی چند که باشد فرضۀ دریای دربند. نظامی. - فرضه گاه، بندرگاه. فرضه: روان کرد کشتی به آب سیاه به کم مدت آمد سوی فرضه گاه. نظامی. بر آن فرضه گاه انجمن ساختند علم ها به انجم برافراختند. نظامی. عروسان آبی چو خورشید و ماه همه شب برآیند از آن فرضه گاه. نظامی. - فرضه گه، مخفف فرضه گاه. بندرگاه. فرضه: بر آن فرضه گه خیمه گه زد ز دور که گوهر ز دریا برآورد نور. نظامی. بر آن کوه دیگر نبودش درنگ سوی فرضه گه شد ز بالای سنگ. نظامی
اسم مفعول مشتق از رفتن به معنی جاروب شده. (از ناظم الاطباء). روفته. روبیده. (فرهنگ فارسی معین) : ای زودگرد گنبد بررفته خانه وفا به دست جفا رفته. ناصرخسرو. تا غنچۀ گل شکفته گردد خار از در باغ رفته گردد. نظامی. ، جاروب کرده. به مجازغارت کرده: زندگی می گذشت آشفته بارها خانه پدر رفته. اوحدی. ، خاکروبه. (ناظم الاطباء)
اسم مفعول مشتق از رفتن به معنی جاروب شده. (از ناظم الاطباء). روفته. روبیده. (فرهنگ فارسی معین) : ای زودگرد گنبد بررفته خانه وفا به دست جفا رفته. ناصرخسرو. تا غنچۀ گل شکفته گردد خار از در باغ رفته گردد. نظامی. ، جاروب کرده. به مجازغارت کرده: زندگی می گذشت آشفته بارها خانه پدر رفته. اوحدی. ، خاکروبه. (ناظم الاطباء)
رهنمودی، رها کننده کسی که فرمانده خود را رها کند و تنها بگذارد به ویژه به پیروان زید بن علی بن حسین گفته می شود که نخست به او گرویدند و سپس پیمان شکستند. مونث رافض، گروهی که پیشوای خویش را رها کنند و از او باز گردد
رهنمودی، رها کننده کسی که فرمانده خود را رها کند و تنها بگذارد به ویژه به پیروان زید بن علی بن حسین گفته می شود که نخست به او گرویدند و سپس پیمان شکستند. مونث رافض، گروهی که پیشوای خویش را رها کنند و از او باز گردد
چاهک، دهانه جوی، بندر لنگر گاه، پاشنه در رخنه و سوراخی که از آن آب کشند، سوراخ پاشنه در، دهانه جوی، جای در آمدن بکشتی از لب دریا: هر کشتی به کدام فرضه در گذار بود، دهان دوات
چاهک، دهانه جوی، بندر لنگر گاه، پاشنه در رخنه و سوراخی که از آن آب کشند، سوراخ پاشنه در، دهانه جوی، جای در آمدن بکشتی از لب دریا: هر کشتی به کدام فرضه در گذار بود، دهان دوات