- رفض
- گذاشتن و انداختن چیزی، پراکندن
معنی رفض - جستجوی لغت در جدول جو
- رفض
- واگذاشتن، ترک کردن، در اصطلاح اهل سنت، گرایش به عقاید شیعه، شیعه بودن
- رفض ((رَ))
- واگذاشتن، ترک کردن، دور افکندن، طرد کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انگار، انگاره
پاره کردن، بشکستن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پنداشت، تصور، آنچه به طور موقت به عنوان حقیقت یا واقعیت مطرح می شود بدون آنکه درستی آن ثابت شده باشد
تارک و مانده، ترک کننده چیزی
خرسند
باره بارو، گرداگرد پیرامون شهر، آغل سر پناه، اندرونه روده، همسر، جایباش میانه میانه چیزی، بنیاد بنلاد، همسر، درخت انبوه پر برگ زن همسر مرد جایگاه گوسفند، محل سکنای طایفه، حصار قلعه باره، برج بارو، پیرامون شهر گرداگرد، روده، آنچه که در اندرون شکم باشد (سوای دل)، رسن پالان که بجانب زمین باشد جمع ارباض
خوی کردن خوی کردن تپ زده، مشک دریده، توشه دان کهنه
سنگ تفسیده، کشکک زانو
رفوگر
تازاندن دواندن، دویدن، لگد زدن، بال زدن، گریختن، تیر انداختن، پرتاباندن، جنبیدن: ستارگان دویدن تاختن
بوستان سبزه زار
هم آبخور برانداخته، خوی (عرق)، شکسته
مهربانی کردن، آسان شدن زیست کاه گیاه تر سبزه
به گونه رمن گیاه پراکنده
پیوند جامه، رفو کردن، جامه دوختن، پارگی و سوراخ
ناتوانی در انجام درست کاری، خرامیدن دامن کشان رفتن دامن دامن دراز، جامه گشاد، دم اسپ، پرگوشت، زندگی فراخ خرامیدن بناز رفتن
نرمی، مدارا کردن، نیکوئی و مهربانی نمودن
ریم ناخن چرک ناخن، چرک بغل، چرک چرکینی، بن ران بد خاک، جای خشک، چرک بن ناخن، بنران بیخ ران، آهک نرم، کاه بابا گندم
برداشتن و بلند کردن چیزی بر خلاف وضع
بیل، کوفتن، بر آغالانیدن، فراخزیستی، خاک انداز، پارو
زدن بسینه کسی، بپازدن چیزی را
زدن
عطا، کمک، یاری
مقابل آمدن، ذهاب، عمل رفتن
شکسته، پریشان، هیزم ریزه راه های پریشان راه های گوناگون
چراندن: در زمین گرم سوزش از خشم، باران تابستانی، سختی گرما، سوز درون
نوتپاس کسیکه (ریاضه) تپاس را تازه آغازیده
بچه شیر
فرود فررودش، تن آسایی، فروگشیدن پست کردن فرود آوردن فرو داشتن، فراخی عیش خوشگذارانی. یا خفض جناح. بال گستری پرگستردن، فروتنی. یا خفش عیش. تن آسایی. یا خفض و رفع. پستی و بلندی
پست کردن، فرود آوردن
خفض جناح: کنایه از تواضع، فروتنی
خفض جناح: کنایه از تواضع، فروتنی
مقابل آمد، رفتن، برای مثال هر رفتی آمدی دارد، بلیت رفت وبرگشت، مقابل برگشت، در ورزش دور نخست مسابقات دومرحله ای، (بن ماضی رفتن) رفتن
رفت و آمد: رفتن و آمدن، کنایه از معاشرت
رفت و آمد: رفتن و آمدن، کنایه از معاشرت
تکان دادن جامه یا شاخۀ درخت، نگریستن به مکان تا آنچه را که در آن است خوب بشناسد