- رغم
- کراهت داشتن چیزی را، به خاک آلوده شدن
معنی رغم - جستجوی لغت در جدول جو
- رغم
- خلاف میل کسی رفتار کردن
- رغم ((رَ))
- برخلاف میل کسی عمل کردن، غلبه کردن، به خاک مالیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خشم گرفتن، خشم کردن
از الحان قدیم ایرانی، برای مثال چنان مستغرقم در غم که مطرب / اگر در غم سراید غم فزاید (ابوسلیک - شاعران بی دیوان - ۶)
شیر بیشه شیر (بیشه) شیر درنده اسد، دلاور شجاع، جمع ضراغم. توضیح این کلمه در لغت عرب بکسر اول آمده
بینی
به ناخواه
آهل، اهلی
مخاصمه
اسپ دیزه اسپ سیاه سیر
آیین، هنجار
بخشایش، دلسوزی، زهدان
نرم، آرام، فرمانبردار، خوگرفته
خشمگین، گریزنده، ناخشنود، ناپسنددان
کوبیدن، شکستن
زاهدان بچه، جای بچه در شکم، بچه دان، خویشاوندی، خویشی مهربانی و عطوفت و شفقت و غمخواری و نرم دلی
سنگسار کردن، دشنام دادن، نفرین کردن، از نزد خود راندن، سخن گفتن از روی خیال و گمان
شیاراندن شیار کردن، بر هم نهادن، سنگ چنی، بر زمین زدن
اثر، علامت، نشان، روش، آئین، عادت، طریق، دستور، وضع، قواعد، مقررات کشیدن شکل یا خطی بر روی کاغذ
روان، ناکس، لبریز دیگ، مفروانی مف آب بینی پریشانی پراکندگی، جمع رذوم، روان گشته ها، لبریزها
سد کردن، بستن در
شیر ستبر شیر دفزک، مهربانی، دوستی، نرمی، لاشخوار کرکس از پرندگان بازی با کودک، نرماندن نرم گردانیدن، آسان کردن سخن
گوش کردن، پذیرفتن، آزمندی، گراییدن، شاد زیستی
سلمه از گیاهان سرمک آکندگی خوشه پردانگی
دسترس، فراوانی، گوالیدگی بچه دان پرده ای که به هنگام زای همراه با بچه بیرون آید
زندگانی خوش
خواسته شده خواهشیدن، آزیدن آز کردن، شکمبارگی، رویگردانی، زارزدن
خاک ریگدار خاک، خاک نرم، ریگ آمیخته بخاک
پیه
نوشتن، نگاشتن، مهرکردن انبار، نشان نشانه
ابر انبوه