جدول جو
جدول جو

معنی رغله - جستجوی لغت در جدول جو

رغله
(رُ لَ)
غلاف سر نره. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رغله
(تَ کَ ثُ)
مصدر به معنی رغل. (ناظم الاطباء). در هیچ یک از متون معتبر این مصدر دیده نشد. رجوع به رغل شود
لغت نامه دهخدا
رغله
(رَ لَ)
ستور ریزه مانند بره و بزغاله. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رغله
نیام نره
تصویری از رغله
تصویر رغله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جغله
تصویر جغله
شخص کوتوله و کوچک اندام، پسر نابالغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحله
تصویر رحله
سفرنامه، رحل
فرهنگ فارسی عمید
(بَ لَ / لِ)
حصۀ شبیه به بغل در جسمی یا چیزی. حرف ’ها’ در آخر لفظ مذکور بمعنی شباهت است مثل زبانه، پایه، دهانه. (از فرهنگ نظام) ، شیرینی یا بهای شیرینی باشد که در وقت جامۀ نو پوشیدن بخش کنند. (برهان) (ناظم الاطباء) ، مژده و نوید. (ناظم الاطباء) (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). مژده. (رشیدی) (جهانگیری). بغیاذ. فغیاذ. بغیار. فغیار. فغیاز. (سروری). فغیاز. (لغت فرس اسدی). برمغاز. (سروری). و رجوع به بغیازی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
مؤنث بغل. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). استر ماده و قاطر ماده. ج، بغال و بغلات. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
مشک چرمین. (آنندراج). مشک شیر. (از شعوری ج 2 ورق 14)
لغت نامه دهخدا
(زُ لَ)
دفعه از کمیز و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مقداری از کمیز و جز آن که یک دفعه ریخته می شود. (ناظم الاطباء) ، آنچه از دهن اندازی از شراب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، کون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اندک چیزی. یقال: ازغل لی زغله من سقائک، ای صب لی شیئا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ لَ)
غلاف سر نرۀ غلام. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، غرل. (اقرب الموارد). آن پوست که هنگام ختنه ببرند. قلفه. غلفه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ لَ)
رسله. آهستگی و گرانباری. (ناظم الاطباء). و گفته شود: علی رسلتک، یعنی آهسته باش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آسودگی. (ناظم الاطباء) ، دوستی و مهربانی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جرجس، رفله افندی. به سال 1315 هجری قمری در روزنامۀ الوقایع الرسمیه المصریه مترجم بود. او راست: اصول الاقتصاد السیاسی. (از معجم المطبوعات مصر ج 1)
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
مؤنث رطل. (منتهی الارب). مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از آنندراج). رجوع به رطل شود
لغت نامه دهخدا
(رِ فِ لَ)
رفله. زن زشت. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به رفله شود
لغت نامه دهخدا
(رُ لَ)
یا رعله. تاج ریحان و آس. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). تاج از ریاحین. اکلیل از ریاحین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
آنچه از گوش گوسپند و ماده شتر بریده آونگان گذارند، غلاف سرنره. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، شترمرغ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اشترمرغ. (مهذب الاسماء) ، نخلۀ بلند یا خرمابن نر یا بلایۀ بارآور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). نخلۀ خرمابن بسیاربار. (از اقرب الموارد). خرمای خشک. ج، رعال. (مهذب الاسماء) ، عیال مرد یا عیال بسیار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). عیال. (از اقرب الموارد) ، آنچه ازشاخه و برگ و جز آن اول برآید، تیزی هر چیزی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، گلۀ اسبان اندک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پیشروگله یا گلۀ مقدار بیست یا بیست و پنج. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) ، گلۀ گاوان. ج، ارعال، رعال و ج ج، اراعیل. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد).
- ابورعله، گرگ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ لَ)
مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از اقرب الموارد). رجوع به رطل و رطل شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
شهری است به اندلس از ناحیۀ اکشونیه. (معجم البلدان ج 6 ص 43)
لغت نامه دهخدا
(تِ غَلْ لَ)
کبوتر دشتی. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
ساکن برغیل شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به برغیل شود، گذشتن. (یادداشت مؤلف) :
وآن شب تیره کآن ستاره برفت
وآمد از آسمان بگوش تراک.
خسروی.
، زوال. و رجوع به رفتن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ فِ لَ)
امراءه رفله، زن بطرز نیکو دامن کشان، زندگانی فراخ، رفله زن زشت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شغله
تصویر شغله
خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغله
تصویر جغله
پسر ساده روی بی ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمله
تصویر رمله
ریگ یک دانه یا یک توده سمیره سیاه (سمیره خط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقله
تصویر رقله
خرما بن بلند کویک بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعله
تصویر رعله
شترمرغ، همسر مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغبه
تصویر رغبه
یازش گراه گرایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسله
تصویر رسله
دوستی مهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث رجل زن، زن مردوار مردی مردانگی، نیرو در رفتن، گله از پا درد خرفه زار، آبراهه، خرفه، تیره خرفه، جای روییدن خرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحله
تصویر رحله
به جهان دگر رفتن جان سپردن، فراروی (کوچیدن)، گشتنامه (سیاحتنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربله
تصویر ربله
گوشت ران، گوشت ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغله
تصویر بغله
قاطر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روله
تصویر روله
فرانسوی غلتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
استفراغ کردن و بالا آوردن، آن چه که از معده به دهان آید
فرهنگ گویش مازندرانی