- رعله
- شترمرغ، همسر مرد
معنی رعله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد پوش زن بله بلی آری
اخگر، فروزینه
لرزه، لزره
گوشت ران، گوشت ستبر
به جهان دگر رفتن جان سپردن، فراروی (کوچیدن)، گشتنامه (سیاحتنامه)
مونث رجل زن، زن مردوار مردی مردانگی، نیرو در رفتن، گله از پا درد خرفه زار، آبراهه، خرفه، تیره خرفه، جای روییدن خرفه
دوستی مهربانی
نیام نره
بادرم (عامه مردم)، شهروند (تبعه)، کشاورز
لرزشی که در اندام آدمی از پیری و کهنسالی و یا از بیماری پدید می آید
لرزه لرز از ترس لرزه جنبش تشنج
گوشواره، نوک زیبا در پرندگان، تاج خروس
جمع راعی، شبانان، فرماندهان
گولی کانایی
خرما بن بلند کویک بلند
ریگ یک دانه یا یک توده سمیره سیاه (سمیره خط)
فرانسوی غلتیدن
سرفیدن، سرخ زدگی در موی سر سعال سرفه
زبانه آتش، پاره آتش که میدرخشد
کارگر ساختمانی، عمله، مزدور
اضطراب و لرزه از ترس یا حالت دیگر
زبانۀ آتش، آنچه با آن آتش را مشتعل می کنند
شعله زدن: زبانه زدن، زبانه کشیدن آتش
شعله زدن: زبانه زدن، زبانه کشیدن آتش
لرزش غیرارادی اندام ها ناشی از بیماری های عصبی، عجله، شتاب، لرزش، لرزه
سبزک ماهی
کار زشت در تازی، مزدور در فارسی خوی (عادت)، جمع فاعل، پویندگان کارگران کنندگان یک دفعه فعل یک بار کردن، جمع فعلات، جمع فاعل کنندگان، کارگران عمله. توضیح مطرزی در المغرب گوید: یقال للذین یعملون فی طین او بنا او حفر الفعله و العمله، کارگر گلکار (مفرد گیرند) توضیح در تداول بسکون استعمال شود و صحیح نیست
مادگی تکمه، دسته آبتابه، ستیغ، خر سنگ
سفرنامه، رحل
کبت نر (زنبور عسل)