زن باوقار، بانوی متین، خانم محترم، درخت انگور، (فتحه ر) صفت فاعلی از رزیدن به معنای رنگ کردن، جمع رز است اما غالباً به عنوان مفرد بکار میرود به معنای تاکستان
زن باوقار، بانوی متین، خانم محترم، درخت انگور، (فتحه ر) صفت فاعلی از رزیدن به معنای رنگ کردن، جمع رز است اما غالباً به عنوان مفرد بکار میرود به معنای تاکستان
زه کمان، پی هر دو جانب استخوان پشت است بر شکل موی مجتمع پس آن را از گوشت پاک کنند و از آن زه کمانهای غربیّه سازند، یکی آن سرعانه، زه قوی و محکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زه که از گوشت پشت سازند، پی که فراهم می آرد اطراف پرها را. (منتهی الارب) ، موی فراهم آمده در گردن اسب یا پاشنه، اوایل اسبان که سبقت گرفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). - سرعان الناس، اوایل مردمان. (منتهی الارب). - ، سبقت و پیشی گیرندگان در کاری. (منتهی الارب)
زه کمان، پی هر دو جانب استخوان پشت است بر شکل موی مجتمع پس آن را از گوشت پاک کنند و از آن زه کمانهای غربیّه سازند، یکی آن سرعانه، زه قوی و محکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زه که از گوشت پشت سازند، پی که فراهم می آرد اطراف پرها را. (منتهی الارب) ، موی فراهم آمده در گردن اسب یا پاشنه، اوایل اسبان که سبقت گرفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). - سَرعان الناس، اوایل مردمان. (منتهی الارب). - ، سبقت و پیشی گیرندگان در کاری. (منتهی الارب)
دو گلۀ شتر که یکی از آنها می آید و دیگری میرود. (منتهی الارب) ، بامداد و شبانگاه. (مهذب الاسماء). یعنی از بامداد تا زوال یک صرع است و از زوال تا غروب صرع دیگر. (منتهی الارب) ، روز و شب. (منتهی الارب) ، دو حال و دو وضع. (ناظم الاطباء)
دو گلۀ شتر که یکی از آنها می آید و دیگری میرود. (منتهی الارب) ، بامداد و شبانگاه. (مهذب الاسماء). یعنی از بامداد تا زوال یک صرع است و از زوال تا غروب صرع دیگر. (منتهی الارب) ، روز و شب. (منتهی الارب) ، دو حال و دو وضع. (ناظم الاطباء)
گاهی خبر محض واقع شود و گاهی خبری که متضمن معنی تعجب بود و منه قولهم: لسرعان ما صنعت کذا، ای ما اسرع . (از ناظم الاطباء). اسم فعل است مبنی بر فتح. گاه خبر محض بود و گاه خبری که در آن معنی تعجب باشد. (از اقرب الموارد). سرعان ذا خروجاً، چه زود است بیرون آمدن این. (مهذب الاسماء). سرعان ذا خروجاً، ای سرع ذا خروجاً، فتحۀ سرع را به نون سرعان دادندپس مبنی بر فتح شد و سرعان گاهی خبر محض واقع شود وگاهی خبر متضمن معنی تعجب، چنانکه گویند: لسرعان ما صنعت کذا، ای ما اسرع . (منتهی الارب)
گاهی خبر محض واقع شود و گاهی خبری که متضمن معنی تعجب بود و منه قولهم: لسرعان ما صنعت کذا، ای ما اَسْرَع َ. (از ناظم الاطباء). اسم فعل است مبنی بر فتح. گاه خبر محض بود و گاه خبری که در آن معنی تعجب باشد. (از اقرب الموارد). سرعان ذا خروجاً، چه زود است بیرون آمدن این. (مهذب الاسماء). سَرْعان َ ذا خُروجاً، ای سَرُع َ ذا خروجاً، فتحۀ سَرُع َ را به نون سرعان دادندپس مبنی بر فتح شد و سرعان گاهی خبر محض واقع شود وگاهی خبر متضمن معنی تعجب، چنانکه گویند: لَسَرْعان َ ما صَنَعْت َ کذا، ای ما اَسْرَع َ. (منتهی الارب)
زن خود بین و خود آرا و گول و سست، زن گول، زن خود آرا، زیبا خوشنما نازی سمک مونث ارعن. زن احمق و خودآرا زن گول و سست، خودپسند متکبر، خوب صورت زیبا خوشگل، مونث ارعن. زن احمق و خودآرا زن گول و سست، خوب صورت زیبا خوشگل
زن خود بین و خود آرا و گول و سست، زن گول، زن خود آرا، زیبا خوشنما نازی سمک مونث ارعن. زن احمق و خودآرا زن گول و سست، خودپسند متکبر، خوب صورت زیبا خوشگل، مونث ارعن. زن احمق و خودآرا زن گول و سست، خوب صورت زیبا خوشگل