جدول جو
جدول جو

معنی رطاب - جستجوی لغت در جدول جو

رطاب
جمع رطب، خرماها، جمع رطبه، اسپست ها
تصویری از رطاب
تصویر رطاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رطابه
تصویر رطابه
تر و تازگی، رسیدن خرما
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رطب، خرمای تازه وتر تازه خرماها نو خرماها رسیدن خرما، ترکردن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباب
تصویر رباب
(دخترانه)
نام سازی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خطاب
تصویر خطاب
سخن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رباب
تصویر رباب
نام سازی است تاردار که نام دیگرش طنبور میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رحبه، خاک های خوب، گستره خانه ها، درگاه ها میانسراها دیگ فراخ فراخ گشاد سرزمین وسیع و پر گیاه، ساحت خانه، وسط سرای جمع رحاب رحبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطاط
تصویر رطاط
جمع رطیط، فریادها، گولان، گولی ها
فرهنگ لغت هوشیار
آب دهان، پاره: پاره برف پاره یخ پاره شکر، دانه شبنم، تری درخت باران خوردگی، آب گوارا، کف انگبین، ریزه مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغاب
تصویر رغاب
جمع رغبت. خواهشها، آرزوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاب
تصویر رعاب
جادوگر رعابیل: من الثیات: جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطیب
تصویر رطیب
تر و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
مرد بسیار سواری کننده حلقه فلزی که به زین اسب آویزان می کنند که پا در آن بگذارند و سوار شوند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رقبه، بنگردن ها زر خریدان جمع رقبه گردنها، بن گردنها، پس گردنها. یا مالک رقاب صاحب اختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رئاب
تصویر رئاب
جمع روء به، کفشیرها سر شیرها
فرهنگ لغت هوشیار
آوازیست که درآخر افشاری نواخته میشود نصیحت آمیز و حالتش بر عکس افشاری است سوز و گراز و تاله و ندبه ندارد بلکه به پیر تجربه دیده ای شبیه است که می خواهد آب خنکی بر داغ دل مصیبت دیدگان بریزد و آنان را با نصایح دلپذیر امیدوار کند و در ضمن بگوید که آرزوی بشر تمام شدنی نیست پس برای این که آسوده زیست کنیم باید دامان آرزو را فرا کشیم تا ادامه حیات که گاه با رنج و ناکامی و زمانی با شادی و کامرانی توام است سهل و آسان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطاب
تصویر حطاب
هرس کردن هیزم فروش هیمه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطاب
تصویر خطاب
در خطبه تصرف داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطاب
تصویر شطاب
پالانکوب از ابزار های زین سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاب
تصویر رکاب
راکب ها، سواران، جمع واژۀ راکب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهاب
تصویر رهاب
رهاوی، گوشه ای در دستگاه های سه گاه، شور و نوا، رهاو، راهوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکاب
تصویر رکاب
حلقۀ فلزی که به زین اسب آویزان می کنند و هنگام سوار شدن پا در آن می گذارند، مفرد واژۀ رکب
پله مانندی در کنار درشکه، اتومبیل یا اتوبوس که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پا بر آن می گذارند، مفرد واژۀ رکائب
کنایه از اسب سواری، مرکب
نوعی پیالۀ هشت پهلوی بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقاب
تصویر رقاب
رقبه ها، گردنها، کنایه از ملک و زمینی که به کسی داده می شود که تا عمر دارد از آن بهره و فایده ببرد، جمع واژۀ رقبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحاب
تصویر رحاب
رحبه ها، زمینهای فراخ و پر گیاه، ساحت خانه ها، میان سراها، فراخی میان خانه ها، جمع واژۀ رحبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطاب
تصویر قطاب
نوعی نان روغنی به شکل سنبوسه که از زردۀ تخم مرغ، ماست، گلاب، روغن و هل تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
آمیختگی، ته غدر (غدر جیبه ّ پیراهن راگویند) بخشی ازغدرکه به جامه دوخته شده در تازی نیامده و گمان می رود که فارسی گویان آن را از (قطائف) برگرفته باشند فرخشه فرخشته بسا کسا که بره است و فرخشه برخوانش بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر (رودکی) فرخشه شکربورا سان پوست (گویش گیلکی) گلاج آمیختگی مزح، جیب گریبان جامه. نوعی شیرینی است. برای تهیه خمیر جهت قطاب 3 کیلو آرد سفید خوب را الک می کنند و 300 گرم نشاسته را هم الک کنند و با 6 زرده تخم مرغ با یک پیاله گلاب یا بید مشک و 15 گرم مغز هل کوبیده مخلوط نمایند. سپس 750 گرم روغن را گرم کرده روی آرد ریخته خمیر کنند و کمی هم مایه خمیر ریخته در آن زنند (خمیر باید سفت باشد) پس از نیم ساعت از آن بقدر یک گردو یا بزرگتر چونه گیرند و با نورد چوبی پهن کنند و با گیلاس شیشه یی آن را دایره وار برند. آنگاه مغز فندق و پسته و بادام و قند کوبیده و مغز هل و دارچین و غیره را بر حسب سلیقه در لای آن گذارند و روی هم برگردانند تا شکل قطاب نیم دایره قطوری ترتیب دهند و دهانه آن را با زرده تخم مرغ آغشته و بسته ماهی تابه را داغ کرده و آنها را در روغن سرخ کنند تا مثل گوش فیل قدری باد کرده و مجوف بشود بعد بیرون آن را قند ساییده فراوان پاشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطاب
تصویر خطاب
((خَ طّ))
بسیار خطاب کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خطاب
تصویر خطاب
((خِ))
سخنی که رویاروی گفته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رباب
تصویر رباب
((رَ))
ابر، ابرسفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رباب
تصویر رباب
((رَ یا رُ))
از آلات موسیقی زهی، مانند طنبور که با دست یا آرشه نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رکاب
تصویر رکاب
((رِ))
حلقه ای فلزی در دو طرف زین که سوار هنگام سوار شدن پا را در آن قرار می دهد، جمع رکب، پله مانندی از فلز در بخش ورودی و خروجی اتوبوس، پا در، بودن حاضر بودن، آماده بودن، گران کردن تند راندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقاب
تصویر رقاب
((رِ))
جمع رقبه، گردن ها، پس گردن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهاب
تصویر رهاب
((رَ))
آوازی است که در آخر افشاری نواخته می شود، رهاوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطاب
تصویر قطاب
((قِ))
آمیختگی، گریبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطاب
تصویر قطاب
((قُ طّ))
نوعی شیرینی که از آرد و شکر و روغن و گلاب و مغز پسته درست شود
فرهنگ فارسی معین