- رضف
- سنگ تفسیده، کشکک زانو
معنی رضف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرسندی
حرکت دادن، جنبانیدن
خشنود شدن، خشنود گردیدن
شیاراندن شیار کردن، بر هم نهادن، سنگ چنی، بر زمین زدن
شیرخودن، مکیدن شیر از پستان مادر
بخشش اندک فغیازک، بهره از پروه (غنیمت جنگی) عطای اندک دادن، سهمی از غنائم جنگی که - طبق مقررات اسلامی - بکسانی که در جنگ شرکت کرده اند دهند
بخشش اندک، عطیه کم
خشنود شدن، رضوان، خورسندی، خشنودی، پذیرش، خوشدلی، از نام های تازی خشنودی خوشدلی، صلاح صوابدید، (تصوف) رفع کراهت و تحمل مرارت احکام قضا و قدر و مقام رضا بعد از مقام توکل است حقیقت رضا تسلیم شدن، سالک است، خشنود راضی. یا رضا بودن، خوشدل بودن، خشنود بودن، راضی بودن، خشنودی خوشدلی
سد ساخته شده در جلوی آب
پیروی کردن
مسکه تنک، خاز تنک، جامه نازک
رفتن، روان شدن، خوندماغ شدن، از در درآمدن
مکیدن
گذاشتن و انداختن چیزی، پراکندن
بیدمشک بهرامه از گیاهان
بانگیدن بانگ کردن، پیش آمدن
چریدن چرا زمین پر آب و علف خاک پر نعمت
آرمیدن، بخشودن، مهربانی بزرقطونا اسفرزه
تیز کردن شمشیر را
مار
کالک خربزه نارس، کدو ریز و کلان، خیار ریز و کلان تیز دادن، خوردن
خشنودی، خوش دلی، خشنود، در تصوف یکی از مراحل سلوک که سالک در آن هر حادثه ای را نتیجۀ مشیت الهی می بیند
مکیدن، مکیدن آب یا مایع دیگر
خشنود، شاد، شادمان، خوشحال، راضی، قانع
جنباندن، حرکت کردن، جنبیدن، به لرزه درآمدن
بخشش کم، عطای اندک، خبری که بشنوند و باور نکنند
واگذاشتن، ترک کردن، در اصطلاح اهل سنت، گرایش به عقاید شیعه، شیعه بودن
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، سابوس، سپیوش، شکم پاره
زمین پرآب و علف، زمین پرنعمت و پرکشت و زرع، زمین نزدیک به آب
کدوی سفید درخت انجیر
کویک هندی، وردیچ شنزار از پرندگان، فرو هشتگی گوش، تاریک گشتن شب
سنگ نازک، باریکی لاغرمیانی