سنگ تفسانیده. (یادداشت مؤلف). سنگهای تفسیده که شیر را در وی به جوش آرند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رضفه. (دهار). و رجوع به رضفه شود، استخوانهاست در زانو یکی با دیگری پیوسته مانند انگشتهای فراهم آمده در اسب مابین دو پاچه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مطفئهالرضف، بلای سخت که فراموش گرداند بلاهای سابق را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پیه که چون به سنگ تفسیده رسد گداخته گرمی سنگ را فرومیراند، مار پست خبیث که هرگاه بر سنگ تفسیده گذرد زهر آن حرارت سنگ را فرونشاند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)