جدول جو
جدول جو

معنی رضع - جستجوی لغت در جدول جو

رضع
(اِ تِ)
رضع. رضع. مصدر به معنی رضاع. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به رضاع شود
رضع. رضع. رضاع و رضاع. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به رضاع و رضع شود
لغت نامه دهخدا
رضع
(رَ ضَ)
رضع. رضع. به معنی رضع است. (از منتهی الارب). رجوع به رضع شود
لغت نامه دهخدا
رضع
(رُ ضُ)
جمع واژۀ رضیع. (از ناظم الاطباء). رجوع به رضیع شود، جمع واژۀ رضع. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رضع شود
لغت نامه دهخدا
رضع
(رُضْ ضَ)
جمع واژۀ راضع. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به راضع شود
لغت نامه دهخدا
رضع
(رِ)
درختی که شترآنرا می خورد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رضع
شیرخودن، مکیدن شیر از پستان مادر
تصویری از رضع
تصویر رضع
فرهنگ لغت هوشیار
رضع
((رَ))
شیرخواره، بخیل، ناکس
تصویری از رضع
تصویر رضع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رضا
تصویر رضا
(پسرانه)
خشنودی، رضایت، خشنود، راضی، نام امام هشتم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رضی
تصویر رضی
(پسرانه)
راضی و خشنود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرضع
تصویر مرضع
مرضعه، زن شیرده
فرهنگ فارسی عمید
(رَ ضِ عَ)
مؤنث رضع. (ناظم الاطباء). رجوع به رضع در معنی های وصفی شود
لغت نامه دهخدا
(رُ ضَ)
جمع واژۀ رضیع. (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به رضیع شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ضَ)
سر پستان و هر جایی که مکیده شود. ج، مراضع. (ناظم الاطباء). پستان. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضِ)
نعت فاعلی از مصدر ارضاع. رجوع به ارضاع در ردیف خود شود. زن که بچۀ شیرخواره دارد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و چون صفتی است مخصوص اناث لذا احتیاجی به تاء تأنیث ندارد. (از اقرب الموارد). ج، مرضعات و مراضع و مراضیع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ ضَ عَ)
واحد رضع، یعنی یک خرمابن ریزه و خرد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به رضع در این معنی شود
لغت نامه دهخدا
بخشش اندک فغیازک، بهره از پروه (غنیمت جنگی) عطای اندک دادن، سهمی از غنائم جنگی که - طبق مقررات اسلامی - بکسانی که در جنگ شرکت کرده اند دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضی
تصویر رضی
خشنود شدن، خشنود گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضم
تصویر رضم
شیاراندن شیار کردن، بر هم نهادن، سنگ چنی، بر زمین زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضف
تصویر رضف
سنگ تفسیده، کشکک زانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضح
تصویر رضح
بخشش اندک، عطیه کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضاع
تصویر رضاع
شیر خوردن کودک از پستان مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطع
تصویر رطع
چایمان، گای
فرهنگ لغت هوشیار
خشنود شدن، رضوان، خورسندی، خشنودی، پذیرش، خوشدلی، از نام های تازی خشنودی خوشدلی، صلاح صوابدید، (تصوف) رفع کراهت و تحمل مرارت احکام قضا و قدر و مقام رضا بعد از مقام توکل است حقیقت رضا تسلیم شدن، سالک است، خشنود راضی. یا رضا بودن، خوشدل بودن، خشنود بودن، راضی بودن، خشنودی خوشدلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضیع
تصویر رضیع
طفل شیر خواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضع
تصویر بضع
قسمتی از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
فراخزیستی، لنگر انداختن و کنگر خوردن ماندن با خوشی فراخزی، گیاه به اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجع
تصویر رجع
بازگشتن، برگشت، برگردیدن از چیزی، و بمعنی سود و منفعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربع
تصویر ربع
انتظار کشیدن چهار یک چیزی، یک چهارم، ربع دانگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راضع
تصویر راضع
زفت، ناکس، گدا، زن پر شیر شیر خوار، بخیل خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرضع
تصویر مرضع
زن شیرده، شیر دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
در نشاندن، سخت خستن، فرو بردن نیزه، آراستن کبتو بچه کبت (زنبور عسل) لاغر سرین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وضع
تصویر وضع
نهش، برنهادن، نهشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ربع
تصویر ربع
چهارک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رضا
تصویر رضا
خرسندی
فرهنگ واژه فارسی سره
دایه، ربیبه، شیرده، مرضعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد