لرزان از هر چیزی. (ناظم الاطباء) : امراءه رجراجه، التی یرجرج علیهاالحمها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زن رجراجه، زنی که سرین او در حرکت لرزان باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آن لشکر که می جنبد و نتواند رفت از انبوهی. (مهذب الاسماء) ، گل تنک بد ولرزان. (ناظم الاطباء). و رجوع به رجرجه شود، کتیبه رجراجه، ای تموج من کثرتها. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لرزان از هر چیزی. (ناظم الاطباء) : امراءه رجراجه، التی یرجرج علیهاالحمها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زن رجراجه، زنی که سرین او در حرکت لرزان باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آن لشکر که می جنبد و نتواند رفت از انبوهی. (مهذب الاسماء) ، گل تنک بد ولرزان. (ناظم الاطباء). و رجوع به رجرجه شود، کتیبه رجراجه، ای تموج من کثرتها. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
نوعی از پیکان تیر باشد و آن را دوشاخه سازند. (برهان). نوعی از پیکان دو شاخه. (فرهنگ رشیدی) (غیاث). نوعی از تیر که پیکانش دوسر باشد و کارش بریدن است چنانکه اگر شاخی مطلوب بود بدان می توان برید خلاف تیرهای دیگر که شکافتن و سوراخ کردن کار آنهاست. (آنندراج). نوعی از پیکان تیر که دوشاخه باشد. (ناظم الاطباء) : مقراضۀ بندگان چو مقراض اوداج بریده منکران را. خاقانی. شاه را دیدم در او پیکان مقراضه به کف راست چون بحری نهنگ انداز در نخجیرجا. خاقانی. چو سوزن سنان سینه را دوخته ز مقراضه مقراضی آموخته. نظامی. به مقراضۀ تیر پهلوشکاف بسی آهو افکند با نافه ناف. نظامی. همه مقراضه های پرنیان پوش همه زهرآبهای خوشتر از نوش. نظامی (از گنجینۀ گنجوی). از میان دو شاخهای خدنگ جست مقراضۀ فراخ آهنگ. نظامی. ، نوعی از حلوا هم هست. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از غیاث) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مقراضی شود، مرادف مقراضک. (آنندراج) : در رهگذر قاسم با حسن و ادب گرعاشق دلخسته بیفتد چه عجب زیراکه به هرگام بر آن خسته زند تنگ شکر از دهان و مقراضۀ لب. نظام دست غیب (از آنندراج)
نوعی از پیکان تیر باشد و آن را دوشاخه سازند. (برهان). نوعی از پیکان دو شاخه. (فرهنگ رشیدی) (غیاث). نوعی از تیر که پیکانش دوسر باشد و کارش بریدن است چنانکه اگر شاخی مطلوب بود بدان می توان برید خلاف تیرهای دیگر که شکافتن و سوراخ کردن کار آنهاست. (آنندراج). نوعی از پیکان تیر که دوشاخه باشد. (ناظم الاطباء) : مقراضۀ بندگان چو مقراض اوداج بریده منکران را. خاقانی. شاه را دیدم در او پیکان مقراضه به کف راست چون بحری نهنگ انداز در نخجیرجا. خاقانی. چو سوزن سنان سینه را دوخته ز مقراضه مقراضی آموخته. نظامی. به مقراضۀ تیر پهلوشکاف بسی آهو افکند با نافه ناف. نظامی. همه مقراضه های پرنیان پوش همه زهرآبهای خوشتر از نوش. نظامی (از گنجینۀ گنجوی). از میان دو شاخهای خدنگ جست مقراضۀ فراخ آهنگ. نظامی. ، نوعی از حلوا هم هست. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از غیاث) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مقراضی شود، مرادف مقراضک. (آنندراج) : در رهگذر قاسم با حسن و ادب گرعاشق دلخسته بیفتد چه عجب زیراکه به هرگام بر آن خسته زند تنگ شکر از دهان و مقراضۀ لب. نظام دست غیب (از آنندراج)