قلع، فلزی نرم و نقره ای رنگ که قابل تورق و سخت تر از سرب است و در دمای ۲۳۱ درجه سانتی گراد ذوب می شود و خالص آن در طبیعت پیدا نمی شود و همیشه مرکب با اکسیژن و گوگرد است، برای ساختن قاشق و چنگال و چیزهای دیگر و سفید کردن ظرفهای مسی به کار می رود، با بسیاری از فلزات نیز ترکیب می شود و آلیاژ می دهد، ارزیر، ارزیز، سرب
قَلع، فلزی نرم و نقره ای رنگ که قابل تورق و سخت تر از سرب است و در دمای ۲۳۱ درجه سانتی گراد ذوب می شود و خالص آن در طبیعت پیدا نمی شود و همیشه مرکب با اکسیژن و گوگرد است، برای ساختن قاشق و چنگال و چیزهای دیگر و سفید کردن ظرفهای مسی به کار می رود، با بسیاری از فلزات نیز ترکیب می شود و آلیاژ می دهد، اَرزیر، اَرزیز، سرب
ارزیز، یعنی قلعی، که به هندی رانگ گویند. (غیاث اللغات). ارزیز، و عامه آن را به کسر تلفظ کنند و آن دو است: سیاه که سرب و ابار باشد و سپید که قلعی و قصدیر بود. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). قلعی. ارزیز. کفشیر. رصاص ابیض، که مراد از رصاص مطلق هم قلعی است، و رصاص اسود سرب است. (یادداشت مؤلف). سرب. اسرب. ارزیز. رصاص بر دو قسم است، سیاه که همان سرب و ابار باشد، سپید که قلعی و قصدیر بود. (فرهنگ فارسی معین). معرب ازد چاچ. (صیدنۀ ابوریحان). ارزیز. (نصاب الصبیان) (دهار) (قانون الادب تفلیسی) (مهذب الاسماء). علابی. قلعی. (قانون الادب تفلیسی). معدنی است، واحد آن رصاصه است، و آن از لحاظ تداخل اجزایش بدین اسم نامیده شده است. (از اقرب الموارد). سلمه از فراء روایت کند که رصاص به فتح ’ر’ در استعمال عرب بیشتر است که به کسر ’ر’ و ثعلب از ابن الاعرابی روایت کند که عرب رصاص راصرفان نیز گوید... اوری از قتبی روایت کند ارزیز رادر لغت عرب علابی گویند به تشدید ’ب’، و گوید در این روایت متیقن نیستم و او را به رومی کیتیرین و به سریانی آنکا و به پارسی ارزیز و به هندی تردل و اترو گویند و در اصل اطرون بوده است به ’ط’، و در لغت هندی ’ط’ نیاید و ما تتبع کردیم و از ثقات ایشان شنیدیم که ارزیز را به هندی رانک گویند و چون لغت هندی مختلف است بود که یزون و ابزون نیز آمده باشد. رصاص سرد است و در او رطوبتی است که بدان سبب اورام را تحلیل دهد و لطیف گرداند. (از صیدنۀ ابوریحان بیرونی). حکیم مؤمن گوید: شامل قلعی و سرب است و از مطلق او مراد قلعی است و رصاص ابیض نامند. (تحفه) : او به یک مشتم بریزد چون رصاص شاه فرماید مرا زجر و قصاص. مولوی. و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و صیدنۀ ابوریحان بیرونی و اختیارات بدیعی و ترجمه تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 172، وقلعی و سرب و ارزیز شود
ارزیز، یعنی قلعی، که به هندی رانگ گویند. (غیاث اللغات). ارزیز، و عامه آن را به کسر تلفظ کنند و آن دو است: سیاه که سرب و ابار باشد و سپید که قلعی و قصدیر بود. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). قلعی. ارزیز. کفشیر. رصاص ابیض، که مراد از رصاص مطلق هم قلعی است، و رصاص اسود سرب است. (یادداشت مؤلف). سرب. اسرب. ارزیز. رصاص بر دو قسم است، سیاه که همان سرب و ابار باشد، سپید که قلعی و قصدیر بود. (فرهنگ فارسی معین). معرب ازد چاچ. (صیدنۀ ابوریحان). ارزیز. (نصاب الصبیان) (دهار) (قانون الادب تفلیسی) (مهذب الاسماء). علابی. قلعی. (قانون الادب تفلیسی). معدنی است، واحد آن رصاصه است، و آن از لحاظ تداخل اجزایش بدین اسم نامیده شده است. (از اقرب الموارد). سلمه از فراء روایت کند که رصاص به فتح ’ر’ در استعمال عرب بیشتر است که به کسر ’ر’ و ثعلب از ابن الاعرابی روایت کند که عرب رصاص راصرفان نیز گوید... اوری از قتبی روایت کند ارزیز رادر لغت عرب علابی گویند به تشدید ’ب’، و گوید در این روایت متیقن نیستم و او را به رومی کیتیرین و به سریانی آنکا و به پارسی ارزیز و به هندی تردل و اترو گویند و در اصل اطرون بوده است به ’ط’، و در لغت هندی ’ط’ نیاید و ما تتبع کردیم و از ثقات ایشان شنیدیم که ارزیز را به هندی رانک گویند و چون لغت هندی مختلف است بود که یزون و ابزون نیز آمده باشد. رصاص سرد است و در او رطوبتی است که بدان سبب اورام را تحلیل دهد و لطیف گرداند. (از صیدنۀ ابوریحان بیرونی). حکیم مؤمن گوید: شامل قلعی و سرب است و از مطلق او مراد قلعی است و رصاص ابیض نامند. (تحفه) : او به یک مشتم بریزد چون رصاص شاه فرماید مرا زجر و قصاص. مولوی. و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و صیدنۀ ابوریحان بیرونی و اختیارات بدیعی و ترجمه تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 172، وقلعی و سرب و ارزیز شود
شبگرد، پاسبان شب در سپاه، گیرندۀ باج راه. (از ناظم الاطباء). گیرندۀ باج. (فرهنگ فارسی معین). راه بان. (یادداشت مؤلف). راه وان. (مهذب الاسماء) ، عالم به علم هیأت و رصدکننده. (ناظم الاطباء). رصدکننده. عالم هیأت. (فرهنگ فارسی معین) ، ریاضی دان. (ناظم الاطباء) ، رصدخانه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
شبگرد، پاسبان شب در سپاه، گیرندۀ باج راه. (از ناظم الاطباء). گیرندۀ باج. (فرهنگ فارسی معین). راه بان. (یادداشت مؤلف). راه وان. (مهذب الاسماء) ، عالم به علم هیأت و رصدکننده. (ناظم الاطباء). رصدکننده. عالم هیأت. (فرهنگ فارسی معین) ، ریاضی دان. (ناظم الاطباء) ، رصدخانه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
ابوعبدالله محمد بن ابوالفضل غانم انصاری، مشهور به رصاع. او راست شرحی بر حدود فقهیه از ابن عرفه و تألیفاتی دیگر. مؤلف کتاب تحفه الاخبار فی فضل الصلوه علی النبی المختار را نیز از آثار او آورده است. (از یادداشت مؤلف)
ابوعبدالله محمد بن ابوالفضل غانم انصاری، مشهور به رصاع. او راست شرحی بر حدود فقهیه از ابن عرفه و تألیفاتی دیگر. مؤلف کتاب تحفه الاخبار فی فضل الصلوه علی النبی المختار را نیز از آثار او آورده است. (از یادداشت مؤلف)
نام پدر احمد ایدعانی مصری محدث است. (از تاج العروس) (منتهی الارب). محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد. نام پدر سلیمان خشنی محدث است. (از تاج العروس) (منتهی الارب). محدث در نظر مسلمانان به عنوان یک فرد متخصص در علم حدیث شناخته می شود که تلاش دارد تا روایات پیامبر اسلام را بدون کم و کاست به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد با بهره گیری از دانش رجال و درایه حدیث، توانایی تشخیص صحت احادیث را دارند و در صورت صحت، این احادیث را ثبت و نقل می کنند تا از تحریف یا تغییر در سنت نبوی جلوگیری شود. ابن عبدالملک بن قیس. از قبیلۀ تجیب است. (از تاج العروس) (منتهی الارب)
نام پدر احمد ایدعانی مصری محدث است. (از تاج العروس) (منتهی الارب). محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد. نام پدر سلیمان خشنی محدث است. (از تاج العروس) (منتهی الارب). محدث در نظر مسلمانان به عنوان یک فرد متخصص در علم حدیث شناخته می شود که تلاش دارد تا روایات پیامبر اسلام را بدون کم و کاست به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد با بهره گیری از دانش رجال و درایه حدیث، توانایی تشخیص صحت احادیث را دارند و در صورت صحت، این احادیث را ثبت و نقل می کنند تا از تحریف یا تغییر در سنت نبوی جلوگیری شود. ابن عبدالملک بن قیس. از قبیلۀ تجیب است. (از تاج العروس) (منتهی الارب)
ارزانی، فراخی، (منتهی الارب)، ارزانی، فراخی، بسیاری مأکولات، (ناظم الاطباء)، سیل، بدل اسم است روغ را، (ناظم الاطباء)، سیلان، اسم است روغ را، (منتهی الارب)، خاک، و گویند خاک کوبیده و نرم، (از اقرب الموارد)، رجوع به روغ شود
ارزانی، فراخی، (منتهی الارب)، ارزانی، فراخی، بسیاری مأکولات، (ناظم الاطباء)، سیل، بدل اسم است روغ را، (ناظم الاطباء)، سیلان، اسم است روغ را، (منتهی الارب)، خاک، و گویند خاک کوبیده و نرم، (از اقرب الموارد)، رجوع به روغ شود
جمع واژۀ ردغه و ردغه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ردغه و ردغه، در معنی آب و گل تنک و گلزار سخت. (آنندراج). و رجوع به ردغه و ردغه شود
جَمعِ واژۀ رَدَغَه و رَدْغه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ رَدَغه و رَدْغه، در معنی آب و گِل تنک و گِلزار سخت. (آنندراج). و رجوع به رَدْغه و رَدَغه شود
ریختگی و قالبی. (ناظم الاطباء). اشیاء از زر یا سیم ساخته شده: اذا قیل دینار احمر فکأنما ذکرت حرمه له و ان حصل فی یده فکأنما جأت بشاره الجنه له و مقدار ما حدث، انه خرج من القصر مابین درهم و دینار و مصاغ و جوهر و نحاس و ملبوس و اثاث و قماش و سلاح... و لایقدر علی حسابه الا من یقدر علی حساب الخلق فی الاّخره. (النقود العربیه ص 59 و 60)
ریختگی و قالبی. (ناظم الاطباء). اشیاء از زر یا سیم ساخته شده: اذا قیل دینار احمر فکأنما ذکرت حرمه له و ان حصل فی یده فکأنما جأت بشاره الجنه له و مقدار ما حدث، انه خرج من القصر مابین درهم و دینار و مصاغ و جوهر و نحاس و ملبوس و اثاث و قماش و سلاح... و لایقدر علی حسابه الا من یقدر علی حساب الخلق فی الاَّخره. (النقود العربیه ص 59 و 60)
سنگی است شبیه به خرچنگ، در دوم سرد وقریب القوه به سرطان و جهت جلدی باصره و دمعه نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، رسنی که بر رسغ ستور و جز آن بندند و سپس آنرا به میخ استوار کنند تا رفتن نتواند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
سنگی است شبیه به خرچنگ، در دوم سرد وقریب القوه به سرطان و جهت جلدی باصره و دمعه نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، رسنی که بر رسغ ستور و جز آن بندند و سپس آنرا به میخ استوار کنند تا رفتن نتواند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ رصفه. (ناظم الاطباء). پی که بر تیر و کمان پیچند، و واحد آن رصفه است. (از اقرب الموارد). و رجوع به رصفه شود، جمع واژۀ رصیف. (ناظم الاطباء). ج رصیف. به معنی پیهای اسب است. (منتهی الارب) (آنندراج). پیهای اسب است و واحد آن رصیف، استخوان پهلو. ج، رصف، رصف. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ رَصَفَه. (ناظم الاطباء). پی که بر تیر و کمان پیچند، و واحد آن رَصَفه است. (از اقرب الموارد). و رجوع به رَصَفه شود، جَمعِ واژۀ رَصیف. (ناظم الاطباء). ج ِرَصیف. به معنی پیهای اسب است. (منتهی الارب) (آنندراج). پیهای اسب است و واحد آن رَصیف، استخوان پهلو. ج، رَصَف، رُصُف. (از اقرب الموارد)