جدول جو
جدول جو

معنی رشنق - جستجوی لغت در جدول جو

رشنق
رشنیق، فرد غیر سید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رشیق
تصویر رشیق
خوش قد و قامت، خوش اندام، زیبا و ظریف، لفظ یا خط زیبا و ظریف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رونق
تصویر رونق
حالت پرمشتری بودن کالا و داد و ستد، رواج، فعال و شکوفا بودن چیزی، جلوه داشتن مثلاً با آمدن او خانه دوباره رونق گرفت، آبادی، آبادانی
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
جمع واژۀ رشیق. (ناظم الاطباء). رجوع به رشیق شود، جمع واژۀ رشقیه. (ناظم الاطباء). رجوع به رشیقه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شَنْ نَ)
درازقد سبک و کم گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عشانق. ج، عشانقه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بشنوقه. رجوع به بشنوقه شود، شوریدن و در غضب شدن که به عربی هیجان خوانند. (از برهان). برانگیختن و در غضب شدن با پژولیده در معنی متناسب است. (انجمن آرا) (آنندراج). شوریدن و در غضب شدن. (ناظم الاطباء). در غضب شدن. (مؤید الفضلاء). خشمگین شدن. رجوع به شوریدن شود:
بدشنام زشت و به آواز سخت
به تندی بشورید با شوربخت.
فردوسی.
، یاغی شدن. سرکشی کردن. تمرد کردن. نافرمانی کردن. شوریدن. بجنبش آمدن:
بدو گفت موبد که با این سپاه
سزد گر بشوریم با ساوه شاه.
فردوسی.
آنچه مادۀ او سودای سوخته باشد ساکن تر باشد بلکه همچون عاقلی و متفکری باشد (یعنی خداوند مانیا) ، لکن هرگاه که بشورد و اندر حرکت آید او را دشخوار فرو توان گرفت و دیر آرام گیرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و از شومی این طریقت جهان بر قباد بشورید و او را خلع کردند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 23). صواب آن است که زود بمقر عز خویش بازگردی پیش از آنکه این خبر آنجا رسد و رعیت بشورند. (تاریخ بخارا). چون او را دفن کردند لشکر بشورید و خلاف کردند. (تاریخ بخارا)، منقلب شدن. بهم خوردن. مضطرب گشتن:
بپیچیده سر از سودای شیرین
بشوریده دل از صفرای شیرین.
نظامی (الحاقی).
، بهم زدن. درهم کردن. مخلوط کردن: پارۀ نجاست بشورید و بر من انداخت. من سینه پیش او داشتم و آنرا بخوشی قبول کردم. (تذکره الاولیای عطار)، برانگیختن. (ناظم الاطباء)، به تازی هوان (خواری) گویند. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشنق
تصویر اشنق
دراز گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشیق
تصویر رشیق
مرد نیکو و باریک قد، خوش قد و قامت
فرهنگ لغت هوشیار
عامی غیر سید (مخصوصا طالب علم غیر سید) :) باید ببینید که این نعمت در دیار و بلاد مشترک است از میان مسلمانان و مشرکان و جهودان و مومنان و موحدان و ملاحدان و علویان و رشنیقان و ترکان و تاجیکان (کتاب النقض 476)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رونق
تصویر رونق
پیشرفت، روایی، نیکویی، بازار گرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشیق
تصویر رشیق
((رَ))
خوش اندام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رشنیق
تصویر رشنیق
((رَ))
عامی، غیر سید (مخصوصاً طالب علم غیر سید)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رونق
تصویر رونق
((رُ نَ))
فروغ، روشنایی، زیبایی، جمال، رواج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رونق
تصویر رونق
ازدهارٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رونق
تصویر رونق
Booming, Prosperity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رونق
تصویر رونق
prospère, prospérité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رونق
تصویر رونق
próspero, prosperidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رونق
تصویر رونق
patlayan, refah
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رونق
تصویر رونق
процветающий , процветание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رونق
تصویر رونق
boomend, Wohlstand
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رونق
تصویر رونق
процвітаючий , процвітання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رونق
تصویر رونق
خوشحال , خوشحالی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رونق
تصویر رونق
সমৃদ্ধ , সমৃদ্ধি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رونق
تصویر رونق
เติบโต , ความเจริญรุ่งเรือง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رونق
تصویر رونق
inayoendelea, ustawi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رونق
تصویر رونق
번창하는 , 번영
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رونق
تصویر رونق
繁荣的 , 繁荣
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رونق
تصویر رونق
繁盛している , 繁栄
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رونق
تصویر رونق
משגשג , שגשוג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رونق
تصویر رونق
berkembang, kemakmuran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رونق
تصویر رونق
समृद्ध , समृद्धि
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رونق
تصویر رونق
bloeiend, welvaart
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رونق
تصویر رونق
kwitnący, dobrobyt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رونق
تصویر رونق
próspero, prosperidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رونق
تصویر رونق
prospero, prosperità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی