جدول جو
جدول جو

معنی رشق - جستجوی لغت در جدول جو

رشق
تیرانداختن، با تیر زدن، تند و تیز به کسی نگریستن، با زبان طعنه زدن
صوت قلم، بانگ قلم هنگام نوشتن
تصویری از رشق
تصویر رشق
فرهنگ فارسی عمید
رشق
(رِ)
تیراندازی و هرچه بر آن گرو کنند. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). اسم است از رشق بمعنی تیراندازی. (از اقرب الموارد)،
{{اسم}} جانب و وجه آن (تیراندازی) ، ومنه قولهم: رمینا رشقاً، اذا رموا کلهم دفعه فی جههواحده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جانب و وجه آن. (آنندراج)، یک روی تیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، آنکه شمارۀ تیراندازی را در مسابقه می شمارد. ج، ارشاق. (از اقرب الموارد)، بانگ قلم. (منتهی الارب). آواز خامه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رشق
(رَ شَ)
کمان خوش قامت زودتیراندازنده، و در تعجب گویند: ما ارشق القوس، یعنی چه خوش قامت است کمان. (از منتهی الارب) (آنندراج). کمان خوش قامت زودتیرانداز. (از ناظم الاطباء). کمان زودتیرانداز. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ رشیق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به رشیق شود
لغت نامه دهخدا
رشق
(رَ)
بانگ قلم. (منتهی الارب). آواز قلم هنگام نوشتن. (ناظم الاطباء). آواز قلم، گویند: شنیدم رشق قلم او را، یعنی آواز آنرا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رشق
(تَ کَ کُ)
تیر انداختن و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیرباران کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغۀ زوزنی). انداختن تیر را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به رشق سهام و مشق سنان و حسام صحایف عمر آن مخاذیل تباه و سیاه گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258) ، تیز برکسی نگریستن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (از اقرب الموارد) ، طعنه زدن بر کسی: رشق بلسانه، و ازآنست: ’ایاک و رشقات اللسان’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رشق
تیر انداختن
تصویری از رشق
تصویر رشق
فرهنگ لغت هوشیار
رشق
((رَ شْ))
تیرانداختن، تیراندازی کردن، آواز کلک
تصویری از رشق
تصویر رشق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رشا
تصویر رشا
(دخترانه و پسرانه)
آهوبره
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ شَ)
کوهی است بزمین موقان از نواحی آذربایجان نزدیک بذّ. شهر بابک خرّمی. (معجم البلدان). موضعی است بمغرب طالش
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
نعت تفضیلی از رشاقت. خوش قامت تر. زیبااندام تر. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(شِ شِ)
شقراق و آن مرغی است کوچک خجک دار. (منتهی الارب). پرندۀ شقراق. (از اقرب الموارد). رجوع به شقراق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رشم
تصویر رشم
نوشتن، نگاشتن، مهرکردن انبار، نشان نشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشی
تصویر رشی
جمع رشوه، بلکفت ها بدکندها پارک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشو
تصویر رشو
پاره دادن بد گند دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشن
تصویر رشن
دادگر و به معنی مهمانی رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
حسد، رقابت، حسادت، غبطه، غیرت انبوه، کلانریش، گروبند کژدم حسد حسادت، غلبه، غیرت حمیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشف
تصویر رشف
مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بسته، بستن، بر هم دوختن بستن دوختن مقابل فتق یا رتق و فتق بستن و گشودن دوختن و شکافتن بست و گشاد حل و عقد:) برتق و فتق امور مشغولست . (، (تصوف) رتق اشارت به وحدت حقیقه و وجود واحد بسیط و مرتبت صفات و اسما و افعال است (از اسفار 23: 3)، بسته مقابل فتق، زنی که مدخل آلت تناسلیش مسدود بود و مانع آرامش گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشد
تصویر رشد
به راه شدن، هدایت شدن، تمیز نیک و بد، نمو و ترقی و بالیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشح
تصویر رشح
عرق کردن، خوی کردن، تراویدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشت
تصویر رشت
خاکروبه، گرد و غبار تیره، یکی از شهرهای شمالی ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشیق
تصویر رشیق
مرد نیکو و باریک قد، خوش قد و قامت
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمان، رشته رشته های گیاهی، ریسمان دول ریسمان رسن (مطلقا)، ریسمان دلو (خصوصا)، رشته مانندی نهال کدو و خیار و مانند آنها را که بدان بر درختی بر آید جمع ارشیه، ریسمان رسن (مطلقا)، رشته مانندی نهال کدو و خیار و مانند آنها را که بدان بر درختی بر آید جمع ارشیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربق
تصویر ربق
ریسمان بند، گوشه، دسته دسته چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشق
تصویر راشق
تیراندازنده، کماندار، کمانکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راق
تصویر راق
ارتقا یابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشق
تصویر بشق
با چوبدست زدن، تیز نگریستن، باز ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشق
تصویر اشق
دشوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرشق
تصویر عرشق
گل سرخ هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشق
تصویر ارشق
خوش اندام تر راست بالاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزق
تصویر رزق
روزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رشد
تصویر رشد
رست، رویش، گوالش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرق
تصویر شرق
خاور، خورآیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رشک
تصویر رشک
حسادت، حسد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عشق
تصویر عشق
دلباختگی، دل بردگی، دل دادگی
فرهنگ واژه فارسی سره