- رشق
- تیر انداختن
معنی رشق - جستجوی لغت در جدول جو
- رشق
- تیرانداختن، با تیر زدن، تند و تیز به کسی نگریستن، با زبان طعنه زدن
صوت قلم، بانگ قلم هنگام نوشتن
- رشق ((رَ شْ))
- تیرانداختن، تیراندازی کردن، آواز کلک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوش اندام تر راست بالاتر
گل سرخ هندی
حسادت، حسد
دشوارتر
با چوبدست زدن، تیز نگریستن، باز ماند
خاور، خورآیان
دلباختگی، دل بردگی، دل دادگی
رست، رویش، گوالش
روزی
ارتقا یابنده
تیراندازنده، کماندار، کمانکش
ریسمان بند، گوشه، دسته دسته چیزی
بسته، بستن، بر هم دوختن بستن دوختن مقابل فتق یا رتق و فتق بستن و گشودن دوختن و شکافتن بست و گشاد حل و عقد:) برتق و فتق امور مشغولست . (، (تصوف) رتق اشارت به وحدت حقیقه و وجود واحد بسیط و مرتبت صفات و اسما و افعال است (از اسفار 23: 3)، بسته مقابل فتق، زنی که مدخل آلت تناسلیش مسدود بود و مانع آرامش گردد
مرد نیکو و باریک قد، خوش قد و قامت
جمع رشوه، بلکفت ها بدکندها پارک ها
پاره دادن بد گند دادن
دادگر و به معنی مهمانی رفتن
نوشتن، نگاشتن، مهرکردن انبار، نشان نشانه
حسد، رقابت، حسادت، غبطه، غیرت انبوه، کلانریش، گروبند کژدم حسد حسادت، غلبه، غیرت حمیت
مکیدن
به راه شدن، هدایت شدن، تمیز نیک و بد، نمو و ترقی و بالیدگی
عرق کردن، خوی کردن، تراویدن آب
خاکروبه، گرد و غبار تیره، یکی از شهرهای شمالی ایران
ریسمان، رشته رشته های گیاهی، ریسمان دول ریسمان رسن (مطلقا)، ریسمان دلو (خصوصا)، رشته مانندی نهال کدو و خیار و مانند آنها را که بدان بر درختی بر آید جمع ارشیه، ریسمان رسن (مطلقا)، رشته مانندی نهال کدو و خیار و مانند آنها را که بدان بر درختی بر آید جمع ارشیه
نگاشتن، نگارین کردن، آب و تاب دادن به سخن
نرمی، مدارا کردن، نیکوئی و مهربانی نمودن
زیست ناخوش، دروغ، خاشاک در آب، آب تیره تیره شدن آب
تاب و توان، بقیه جان
دادن خدا بندگان را و عطا کردن آنها را، روزی دادن، روزی
بقیه جان، قوه
صاف، دوستی خالص