جدول جو
جدول جو

معنی رشق

رشق(تَ کَ کُ)
تیر انداختن و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیرباران کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغۀ زوزنی). انداختن تیر را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به رشق سهام و مشق سنان و حسام صحایف عمر آن مخاذیل تباه و سیاه گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258) ، تیز برکسی نگریستن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (از اقرب الموارد) ، طعنه زدن بر کسی: رشق بلسانه، و ازآنست: ’ایاک و رشقات اللسان’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا