رشته که پیوک و عرق معدنی نیز گویند. (ناظم الاطباء). بیماریی است ویژۀ سرزمین بخارا که رشته نیز گویند، و کاف علامت تصغیر است. (از شعوری ج 2 ورق 18). و رجوع به رشته در همین معنی شود، ریسمان کوچک و خرد. (آنندراج) ، رسوایی و جرم. (آنندراج)
رشته که پیوک و عرق معدنی نیز گویند. (ناظم الاطباء). بیماریی است ویژۀ سرزمین بخارا که رشته نیز گویند، و کاف علامت تصغیر است. (از شعوری ج 2 ورق 18). و رجوع به رشته در همین معنی شود، ریسمان کوچک و خرد. (آنندراج) ، رسوایی و جرم. (آنندراج)
حرکت معلق زدن در آب یا روی زمین، پستک، جامۀ کوتاه و نیم تنۀ نمدی که سابقاً بعضی از سوارکاران و تفنگ داران می پوشیدند پشتک زدن: معلق وارو زدن در آب یا روی زمین
حرکت معلق زدن در آب یا روی زمین، پستک، جامۀ کوتاه و نیم تنۀ نمدی که سابقاً بعضی از سوارکاران و تفنگ داران می پوشیدند پشتک زدن: معلق وارو زدن در آب یا روی زمین
قسمت میانی شلوار که دو پاچۀ آن به هم وصل می کند یا تکه پارچه ای که در این قسمت دوخته می شود، تکه پارچه ای که در زیر بغل لباس دوخته می شد، برای مثال پر زر و در گشته ز تو دامنش / خشتک زر سوزۀ پیراهنش (نظامی۱ - ۱۳)
قسمت میانی شلوار که دو پاچۀ آن به هم وصل می کند یا تکه پارچه ای که در این قسمت دوخته می شود، تکه پارچه ای که در زیر بغل لباس دوخته می شد، برای مِثال پُر زَر و دُر گشته ز تو دامنش / خشتک زر سوزۀ پیراهنش (نظامی۱ - ۱۳)
آنچه ریسیده شده، مفتول، تابیده شده، چیزهای متصل به هم و متوالی مثلاً رشتۀ کلام، واحد شمارش اشیای به هم پیوسته مانند قنات، کوه و مانند آن، شاخۀ علمی یا درسی، آنچه از خمیر آرد گندم به شکل نخ یا نوار باریک می برند و پس از خشک کردن در آش، پلو و مانند آن می ریزند، نخ، تار، چیزی که برای بستن چیز به کار می رود، ریسمان، بند، کنایه از رابطه مثلاً رشتۀ قلبی، در پزشکی پیوک، لگام، برای مثال یکی را حکایت کنند از ملوک / که بیماری رشته کردش چو دوک (سعدی۱ - ۶۴) در موسیقی زه آلات موسیقی رشتۀ سردرگم: رشته یا کلافی که به هم پیچیده باشد و سر آن پیدا نشود
آنچه ریسیده شده، مفتول، تابیده شده، چیزهای متصل به هم و متوالی مثلاً رشتۀ کلام، واحد شمارش اشیای به هم پیوسته مانند قنات، کوه و مانند آن، شاخۀ علمی یا درسی، آنچه از خمیر آرد گندم به شکل نخ یا نوار باریک می برند و پس از خشک کردن در آش، پلو و مانند آن می ریزند، نخ، تار، چیزی که برای بستن چیز به کار می رود، ریسمان، بند، کنایه از رابطه مثلاً رشتۀ قلبی، در پزشکی پیوک، لگام، برای مِثال یکی را حکایت کنند از ملوک / که بیماری رشته کردش چو دوک (سعدی۱ - ۶۴) در موسیقی زه آلات موسیقی رشتۀ سردرگم: رشته یا کلافی که به هم پیچیده باشد و سر آن پیدا نشود
مصغّر پشت، پریدن بطوری که با پشت بر آب آیند. نوعی جستن شناوران به آب یا ورزشکاران بر زمین. نوعی از بازی است و آن چنان باشد که شخص کف دستهای خود را بر زانوها گذاشته خم شود تا دیگری از پشت او بجهد و بعضی گویند پشتک آن است که کف دستها را بر زمین گذارند و پاها را بر هوا کرده بدست راه روند. (برهان قاطع). اسکندر. (فرهنگ جهانگیری). کژدم. (فرهنگ جهانگیری). قسمی معلق، جامۀ کوتاهی را گویند که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم دارالمرز پوشند. (برهان قاطع). پشتی. (فرهنگ رشیدی). عجایبی. (فرهنگ رشیدی). کمری. کلاپشت: اگر جبۀ خاره را مستحقم ز تو بس کنم پشتکی زند نیجی. سوزنی (از جهانگیری). ، مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها برمیاید و پخته میشود و بسبب آن از رفتار بازمی مانند. (برهان قاطع). - پشتک وارو، قسمی معلق. قسمی جستن شناوران به آب یا کشتی گیران بر زمین. پریدن کسی که پشت به آب ایستاده معلق زند و بر آب آید
مصغَّر پشت، پریدن بطوری که با پشت بر آب آیند. نوعی جستن شناوران به آب یا ورزشکاران بر زمین. نوعی از بازی است و آن چنان باشد که شخص کف دستهای خود را بر زانوها گذاشته خم شود تا دیگری از پشت او بجهد و بعضی گویند پشتک آن است که کف دستها را بر زمین گذارند و پاها را بر هوا کرده بدست راه روند. (برهان قاطع). اسکندر. (فرهنگ جهانگیری). کژدم. (فرهنگ جهانگیری). قسمی معلق، جامۀ کوتاهی را گویند که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم دارالمرز پوشند. (برهان قاطع). پشتی. (فرهنگ رشیدی). عجایبی. (فرهنگ رشیدی). کمری. کلاپشت: اگر جبۀ خاره را مستحقم ز تو بس کنم پشتکی زند نیجی. سوزنی (از جهانگیری). ، مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها برمیاید و پخته میشود و بسبب آن از رفتار بازمی مانند. (برهان قاطع). - پشتک وارو، قسمی مُعلق. قسمی جستن شناوران به آب یا کشتی گیران بر زمین. پریدن کسی که پشت به آب ایستاده معلق زند و بر آب آید
کرباس که در آن دارو ببندند و در بعض فرهنگها وشترک به تقدیم شین وتاء بر راء آورده اند و در نسخۀ سروری ورشک به فتح واو و شین و سکون راء کیسۀ دارو و وشرک به حذف تاء نیز آورده. (حاشیۀ برهان چ معین از فرهنگ رشیدی)
کرباس که در آن دارو ببندند و در بعض فرهنگها وشترک به تقدیم شین وتاء بر راء آورده اند و در نسخۀ سروری ورشک به فتح واو و شین و سکون راء کیسۀ دارو و وشرک به حذف تاء نیز آورده. (حاشیۀ برهان چ معین از فرهنگ رشیدی)
صاحب فرهنگ شعوری گوید بمعنی شبنم است و در بعض نسخه ها بمعنی پشگ گوسفند و بز آمده است و بیت ذیل شمس فخری را شاهد آورده است: شیر در بیشه اژدها در کوه بفکند از نهیب او پشتک
صاحب فرهنگ شعوری گوید بمعنی شبنم است و در بعض نسخه ها بمعنی پشگ گوسفند و بز آمده است و بیت ذیل شمس فخری را شاهد آورده است: شیر در بیشه اژدها در کوه بفکند از نهیب او پشتک
پشت کوچک، نوعی پرش در آب یا زمین و آن چنان باشد که چند معلق در هوا زنند و سپس فرود آیند معلق، جامه کوتاهی که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم گیلان می پوشیدند پشتی کلاپشت کلا پشته کمری عجایبی، مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها بر میاید و بسبب آن از رفتار باز میمانند
پشت کوچک، نوعی پرش در آب یا زمین و آن چنان باشد که چند معلق در هوا زنند و سپس فرود آیند معلق، جامه کوتاهی که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم گیلان می پوشیدند پشتی کلاپشت کلا پشته کمری عجایبی، مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها بر میاید و بسبب آن از رفتار باز میمانند