جدول جو
جدول جو

معنی رسیدن - جستجوی لغت در جدول جو

رسیدن
آمدن در آمدن وارد شدن، پیوستن چیزی به چیز دیگر اتصال، پیوستن شخصی به شخص دیگر اتصال تلاقی، واقع شدن، وقوع، پختن میوه نضج، حد بلوغ یافتن، کامل شدن، کمال یافتن، مواظبت کردن مراقبت کردن رسیدگی کردن، فرصت کردن: (نرسیدم که کارت را انجام دهم)
فرهنگ لغت هوشیار
رسیدن
((رَ دَ))
آمدن، وارد شدن، پیوند، تلاقی، پخته شدن میوه، کامل شدن، بالغ شدن، مواظبت کردن، اثر کردن، تأثیر گذاشتن
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
فرهنگ فارسی معین
رسیدن
وارد شدن به مقصد مورد نظر
واصل شدن، متصل شدن به چیزی، پیوستن به چیزی مثلاً دستش به بالای طاقچه نمی رسید،
وقت داشتن برای انجام کاری، فرصت داشتن مثلاً نمی رسم کارها را تمام کنم،
پخته شدن میوه، کامل شدن نمو میوه
دست یافتن به چیزی، به دست آوردن
کنایه از پیوستن دو نفر به یکدیگر، ازدواج کردن،
تحریک عضو حسی توسط محرک خارجی مثلاً بوی نان تازه به مشامم رسید،
فرارسیدن زمان چیزی مثلاً بهار رسید
منتهی شدن، منجر شدن
تمام شدن، پایان یافتن، برای مثال جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل / عاقبت جان به دهان آمد و طاقت برسید (سعدی۲ - ۴۴۱)
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
رسیدن
Arrive, Reach
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رسیدن
прибывать , достигать
دیکشنری فارسی به روسی
رسیدن
ankommen, erreichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
رسیدن
прибувати , досягати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رسیدن
przybywać, osiągać
دیکشنری فارسی به لهستانی
رسیدن
到达
دیکشنری فارسی به چینی
رسیدن
chegar, alcançar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رسیدن
arrivare, raggiungere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رسیدن
llegar, alcanzar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رسیدن
arriver, atteindre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رسیدن
arriveren, bereiken
دیکشنری فارسی به هلندی
رسیدن
पहुँचना , पहुँचाना
دیکشنری فارسی به هندی
رسیدن
tiba, mencapai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رسیدن
يصل, بلغ
دیکشنری فارسی به عربی
رسیدن
להגיע , להגיע
دیکشنری فارسی به عبری
رسیدن
到着する , 到達する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
رسیدن
도착하다 , 도달하다
دیکشنری فارسی به کره ای
رسیدن
varmak, ulaşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رسیدن
kufika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
رسیدن
มาถึง , ไปถึง
دیکشنری فارسی به تایلندی
رسیدن
পৌঁছানো , পৌঁছানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
رسیدن
پہنچنا , پہنچنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برسیدن
تصویر برسیدن
وصل، رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرسیدن
تصویر خرسیدن
پوسیدن، گندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسیدن
تصویر ترسیدن
بیم داشتن، دچار ترس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پرسش کردن سوال کردن استفهام، پژوهش کردن از حال کسی احوالپرسی کردن احوال پرسیدن جویای حال شدن از سلامت حال کسی آگاهی خواستن تفقد کردن تفقد، دستوری طلبیدن اجازه خواستن، عیادت کردن عیادت، باز خواست مواخذه گرفتن بر، جواب سلام دادن، یا از خر پرسیدن که شنبه کی است. یا پرسیدن از چیزی یا کسی. پژوهش کردن آگاهی خواستن جویاشدن استعلام استخبار تحقیق کردن یا مپرس، که مپرس، نظیر: که مگو دیگر نگو. یا نگو نپرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسیدن
تصویر ترسیدن
بیم داشتن، دچار ترس شدن، ترس داشتن، بیمناک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسیدن
تصویر پرسیدن
پرسش کردن، سؤال کردن، جویا شدن از حال کسی، خبر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرسیدن
تصویر کرسیدن
فریب دادن، فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیدن
تصویر پرسیدن
((پُ دَ))
خبر گرفتن، پرسش کردن، احوالپرسی، عیادت، بازخواست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترسیدن
تصویر ترسیدن
((تَ دَ))
بیم داشتن، ترس داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرسیدن
تصویر کرسیدن
((کَ دَ))
فریب دادن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین