جدول جو
جدول جو

معنی رسیدن

رسیدن
آمدن، واردشدن، اتصال، نیل، وصول، پختن، کامل شدن، نضج، سرآوری کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن، فرصت کردن، مجال یافتن، وقوع
فرهنگ واژه مترادف متضاد