سائل. مستفسر. سؤال کننده. مستفهم: لب شاه از آواز پرسنده مرد زمانی همی بود با باد سرد. فردوسی. سخن هر چه گویم دگرگون کنم تن و جان پرسنده پرخون کنم. فردوسی. چو پرسند پرسندگان از هنر نشاید که پاسخ دهی از گهر. فردوسی. دگر گفت پرسنده پرسد کنون چه داری همی پاسخ رهنمون. فردوسی. سخنهای پرسنده پاسخ دهم بدین آرزو رای فرخ نهم. فردوسی چنین گفتند کای پرسندۀ راز برای آنکه دارد چشم بد باز. عطار (اسرارنامه). - پرسندۀ خیال،کنایه از شاعر و منشی باشد. (برهان). و ظاهراً این صورت مصحف پرستندۀ خیال باشد
سائل. مستفسر. سؤال کننده. مستفهم: لب شاه از آواز پرسنده مرد زمانی همی بود با باد سرد. فردوسی. سخن هر چه گویم دگرگون کنم تن و جان پرسنده پرخون کنم. فردوسی. چو پرسند پرسندگان از هنر نشاید که پاسخ دهی از گهر. فردوسی. دگر گفت پرسنده پرسد کنون چه داری همی پاسخ رهنمون. فردوسی. سخنهای پرسنده پاسخ دهم بدین آرزو رای فرخ نهم. فردوسی چنین گفتند کای پرسندۀ راز برای آنکه دارد چشم بد باز. عطار (اسرارنامه). - پرسندۀ خیال،کنایه از شاعر و منشی باشد. (برهان). و ظاهراً این صورت مصحف پرستندۀ خیال باشد
آنکه ترس و خوف دارد. (از ناظم الاطباء). خائف. ترسکار: گفتند چونست که ما هیچ ترسنده نمی بینیم، گفت اگر شما ترسنده بودی... (تذکرهالاولیاء عطار) ، جبان و کم جرئت. (ناظم الاطباء) : ز دانا بود شاه با ترس و باک ز ترسنده مردم برآید هلاک. فردوسی. بترسید شیروی و ترسنده بود که در چنگ ایشان یکی بنده بود. فردوسی. کند هر یک آیین ترس آشکار نیاید ز ترسندگان هیچ کار. نظامی
آنکه ترس و خوف دارد. (از ناظم الاطباء). خائف. ترسکار: گفتند چونست که ما هیچ ترسنده نمی بینیم، گفت اگر شما ترسنده بودی... (تذکرهالاولیاء عطار) ، جبان و کم جرئت. (ناظم الاطباء) : ز دانا بود شاه با ترس و باک ز ترسنده مردم برآید هلاک. فردوسی. بترسید شیروی و ترسنده بود که در چنگ ایشان یکی بنده بود. فردوسی. کند هر یک آیین ترس آشکار نیاید ز ترسندگان هیچ کار. نظامی