مخفف ریسمان. (آنندراج). ریس. ریسمان (در تداول مردم قزوین). مؤلف آنندراج با آوردن این بیت: به نرمی ّ سنجاب و گرمی ّ خز به سوزن به رسمان به مقراض و گز. فوقی. گوید: ’مخفی نماند که هرچند این مصراع چنین نیز موزون می شد که: بسوزن به رشته بمقراض و گز، لیکن اختیار نسخۀ مأخوذ را وجهی خواهد بود که معلوم نیست انتهی. ریسمان. (ناظم الاطباء)
مخفف ریسمان. (آنندراج). ریس. ریسمان (در تداول مردم قزوین). مؤلف آنندراج با آوردن این بیت: به نرمی ّ سنجاب و گرمی ّ خز به سوزن به رسمان به مقراض و گز. فوقی. گوید: ’مخفی نماند که هرچند این مصراع چنین نیز موزون می شد که: بسوزن به رشته بمقراض و گز، لیکن اختیار نسخۀ مأخوذ را وجهی خواهد بود که معلوم نیست انتهی. ریسمان. (ناظم الاطباء)
نام جماعتی است منسوب به جد آنان رستم، و از آنان است ابوسعد اسد بن احمد بن عبدالله هروی رستمی متوفی 337 هجری قمری از محدثان، و ابوعلی حسن بن عباس بن علی بن حسن رستم اصفهانی. (یادداشت مؤلف)
نام جماعتی است منسوب به جد آنان رستم، و از آنان است ابوسعد اسد بن احمد بن عبدالله هروی رستمی متوفی 337 هجری قمری از محدثان، و ابوعلی حسن بن عباس بن علی بن حسن رستم اصفهانی. (یادداشت مؤلف)
گیاهی که تازه روییده باشد. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 25) : خورد رستمین از زمین آب و خاک کند همچو خود هرچه را خورد پاک. اسدی (از شعوری). رجوع به رستنین و رستنی شود
گیاهی که تازه روییده باشد. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 25) : خورد رستمین از زمین آب و خاک کند همچو خود هرچه را خورد پاک. اسدی (از شعوری). رجوع به رستنین و رستنی شود
در زنهارآمدن، زنهار خواستن، استوانیدن (استوانی اعتماد) زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
در زنهارآمدن، زنهار خواستن، استوانیدن (استوانی اعتماد) زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد