جدول جو
جدول جو

معنی رزقه - جستجوی لغت در جدول جو

رزقه
(رَ قَ)
رزقه. یک بار دادن. ج، رزقات. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به رزقات شود، حصه و بهره. ج، رزقات. (ناظم الاطباء) :
رزقه ای از دست شاهم بس بود
در جهان این پایگاهم بس بود.
عطار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رزمه
تصویر رزمه
بقچۀ لباس، بستۀ رخت، پشتوارۀ جامه، لنگۀ بارقماش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزیه
تصویر رزیه
مصیبت عظیم، آسیب و بلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفقه
تصویر رفقه
گروه هم سفر و همراه، دوستان و همراهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربقه
تصویر ربقه
حلقۀ طناب، گره ریسمان، رشتۀ گره دار، حلقۀ رسن که بر گردن ستور می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرقه
تصویر زرقه
رنگی مانند رنگ آسمان، کبودی، رنگ آسمانی
فرهنگ فارسی عمید
(رِ نَ)
جای گرد آمدن آب. ج، رزان. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُزْ وَ)
دهی از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن. سکنۀ آن 2799 تن. آب آنجا از قنات و چشمه. محصول عمده آن غلات و حبوب و سیب زمینی. صنایع دستی زنان کرباس و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(رَ زی یَ)
رزیت. مصیبت. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (از اقرب الموارد). مصیبت. ج، رزایا. (مهذب الاسماء) : و یقابل مؤلم الرزیهبما اسبغ اﷲ تعالی علیه من الصبر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299) ، کمی. (منتهی الارب) (از آنندراج) ، عیب. ج، رزایا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ج، بزقات. رجوع به بزقات شود
لغت نامه دهخدا
(حَ زُقْ قَ)
کلان شکم کوتاه که در رفتن سرین بجنباند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ زُ ق قَ)
حزق ّ
لغت نامه دهخدا
(حِ قَ)
حزق. ج، حزق
لغت نامه دهخدا
(اَ زِقْ قَ)
جمع واژۀ زقاق
لغت نامه دهخدا
(رِ مَ)
رزمه. پشتوارۀ جامه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه در یک جامۀ استوار و فراهم کرده شود. (از اقرب الموارد) ، ضرب شدید. ج، رزم، رزم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ قَ)
جمع واژۀ رفیق. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به رفیق شود
لغت نامه دهخدا
(رُ قَ)
یا رفقاء. خواهر لابان و زوجه اسحاق بن ابراهیم است. و چون بیست سال برین نکاح سپری شد رفقه یعقوب و عیسو را تولید نمود. (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به رفقاء شود
لغت نامه دهخدا
(زَ قَ)
مهره ای است افسون که زنان شوهر را بدان بند کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ)
یا رفقه یا رفقه. گروه همسفر. ج، رفاق و ارفاق و رفق. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). همراهان و یاران سفر. (دهار). گروه همراه و همدم و هم صحبت. (ناظم الاطباء)
کاروان. (دهار). رجوع به رفقه یا رفقه یا رفقه شود، کاروان. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حزرقه. واداشتن کسی. (مهذب الاسماء). تنگ کردن بند بر کسی. تنگی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رزنه
تصویر رزنه
آبگیر پشته آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازقه
تصویر ازقه
جمع زقاق، کوچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
افسار، بند ریسمان، رشته گره دار حلقه (از طناب و مانند آن)، بند رشته رشته گره دار، بند گردن، یا ربقه اطاعت بند فرمانبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
همراهی، نرمرفتاری، کاروان، گروه همراه گروه راهیان همراهیان (همسفران) گروه همراه جماعت مرافق همسفران جمع رفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمقه
تصویر رمقه
روزی بخور و نمیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزیه
تصویر رزیه
بد آمد سوک، رنج، آک (عیب) مصیبت بزرگ پیش آمد ناگوار جمع رزایا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزغه
تصویر رزغه
لایستان گلزار
فرهنگ لغت هوشیار
پشتواره ای جامه پلونده بلغنده (بقچه) هدایت در فرهنگ ناصری می نویسد: (رزمه فارسی است در لغت عربی نیز آورده اند) بوقچه رخت بسته لباس، لنگه بار قماش و اثاثه پشتواره. یا روی رزمه اصطلاحی است که در مورد تفوق و رجحان کسی بر دیگری استعمال شود (نسائم الاسحار 183 ببعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریقه
تصویر ریقه
مانده جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روقه
تصویر روقه
خوبروی، اندک، برگزیده خوبرویی زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرقه
تصویر زرقه
کبود رنگی، گربه چشمی، رنگ کبود مهره مهر مهره افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفقه
تصویر رفقه
((رَ یارِ یا رُ قِ))
همسفران، گروه همراه، جمع رفاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزمه
تصویر رزمه
((رَ مِ))
بقچه لباس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزیه
تصویر رزیه
((رَ یَّ))
مصیبت عظیم، پیش آمد ناگوار، جمع رزایا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربقه
تصویر ربقه
((رِ قِ))
حلقه، حلقه طناب
فرهنگ فارسی معین