رَبْقه هر گوشه و عروه ای از ربق. ج، رِباق، رِبَق. جج، اَرباق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق. ج، رباق، ربق، ارباق. (از منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به رَبْقه شود، حلقۀ رسن که در گردن ستور بندند. (آنندراج). رشته ای است مانند قلاده. (مقدمۀ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3). و رجوع به رَبْقه شود
رِبْقه. هر گوشه و عروه از ربق. ج، رِباق، رِبَق. جج، اَرباق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق. ج، ربق، رباق، ارباق. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به رِبْقه شود. ریسمان که در گردن بره و بزغاله بندند. (دهار) ، حلقۀ رسن که در گردن ستور بندند. (آنندراج). حلقۀ رسن. (غیاث اللغات) (منتخب اللغات) (صراح اللغه). و رجوع به رِبْقه شود. - ربقۀ اطاعت، رشتۀفرمانبرداری
فرمان و حکم، اطاعت، در زیر فرمان و حکم. (ناظم الاطباء) : و دوست و دشمن در ربقۀ خدمت و طاعت ملوک جمع شوند. (کلیله و دمنه). و جباران روزگار در ربقۀ طاعت و خدمت کشید. (کلیله و دمنه). اهل آن بقعه در ربقۀ اسلام و استسلام کشید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 259). از ربقۀ دین وخلعت اسلام بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 272)