- ردود
- سرور روحانی پیشوای دینی زردشتی، بزرگ سرور، پهوان دلیر دلاور
معنی ردود - جستجوی لغت در جدول جو
- ردود ((رُ))
- جمع رد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افتاده
رد شده، غیرقابل قبول
پشته ناهموار، میان پشت درآدمی قردوده پشته ناهموار، سختی زمستان
رد شده، برگردانده، بازگشت
نزدیک، پیرامون، نزدیک به
سلام
تخته، چوب بمعنی صلوات که از خدای تعالی رحمت و از ملائکه استغفار و از انسان ستایش و از حیوانات دیگر تسبیح باشد
زمین پست و بلند و پر آب و علف، سبزه زار چراگاه مرتع
ماندگاری
ابر باران ریخته
جمع ردم، بندش رخنه ها
سنگ انداز، دور کننده
باز گرداندن
نرم استخوان
راست ایستادن ترازو، آرمیدن و بر جای بودن، آسودن، آرام شدن، ایستادن باد یا آب
خفتن، خوابیدن
رندان
جمع جد، نیاکان
نواحی، اطراف، حوالی
رخسار، گونه
جمع سد، ابرهای سیاه
بسیار مهربان، دوستدار
زمین پشته پشته و پرآب و علف، زمین پست و بلند که گیاه بسیار در آن روییده باشد، سبزه زار، چراگاه
آرام گرفتن، ساکن شدن، برجای بودن، ایستادن مثل ایستادن آب یا باد، بازایستادن
غده ها، تومور ها، دژپیه ها، جمع واژۀ غده
خوابیدن، خفتن، جمع راقد، خفتگان، خوابیدگان
سلام، ثنا، ستایش، نیایش، دعا، رحمت
درو کردن، درودن
درو کردن، درودن
حدها، اندازه ها، مقدارها، مرز ها، جمع واژۀ حد
رندها، زیرک ها، زرنگ ها، حیله گر ها، بی باک ها، بی قیدها، لاابالی ها، پست و فرومایگان، جمع واژۀ رند
خدها، روی ها، چهره ها، سیماها، گونه ها، رخ ها، جمع واژۀ خد
برگرفته از غده در فارسی گرده گوشت چیزی است مانند گوشت که در میان گوشت است و آن را نمی خورند و دور اندازند