- رداع
- گلاب
معنی رداع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز دارنده
چهار تائی
برگردنده
چراننده
شیر خوردن کودک از پستان مادر
گای گاینده بندستور
بر زمین افتاده، کرکم رنگ (کرکم زعفران)، تیر افتاده از پیکان
سنگ بزرگ خرسنگ
اهخ (ضد خیرخواه)، تیز تیز دادن
سنگ انداز مرد سنگ انداز
باز گرداندن
شورش بزرگ، کاسه بزرگ، لشکر گران، تغار از سنگ یا از چوب، بزرگ دنبه
بالاپوش دو تهی، تاژ چادر (خیمه)، شمشیر، کمان، خرد، بیخردی از واژگان دو پهلو، آراینده، زشت کننده، رام، بخشنده، شادابی تازگی جوانی، شید جامه ای که روی جامه دیگر پوشند جبه بالاپوش جمع اردیه. یا ردای نیل آسمان، شب
به گونه رمن (صیغه جمع) مردم پست مردم پست فرومایگان
درد شکم، درد پشت
پاره ها و نوشته های مختصر، نامه ها
انبار کردن چاش (غله)
افزون شدن، فراوان گشتن
مرگ، موت
سخت مکار، حیله باز، مشهور، فریبنده
درد سر سر درد دردسر (بطور عام)، یا صداع شقی. دردی که در یک جانب سر حادث شود، موجب زحمت مزاحمت. یا صداع مگس. مزاحمتی که مگس ایجاد کند
زحمت، دردسر، در پزشکی سردرد
مردم پست، فرومایه، ناکس و نادان
شیرخوارگی، شیر دادن مادر به کودک
بدرود گفتن، بدرود، پدرود، خداحافظی
ربع ها، یک چهارم چیزی، جمع واژۀ ربع
آنچه در آن اثر بوی خوش باشد،
مانع، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع
مانع، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع
رقعه ها، در خوشنویسی نوعی خط از شش خطی که ابن مقله اختراع کرده است، جمع واژۀ رقعه
بدرود کردن، خداحافظی
((رِ))
فرهنگ فارسی معین
جمع رقعه، نامه ها، نوشته ها، پینه هایی که بر جامه زنند، نام نوعی خط که ابن مقله اختراع کرد