نفس کشیدن و نفس زدن بواسطۀ برداشتن و کشیدن بار گران و یا مشقت دیگر. (ناظم الاطباء) (برهان) (فرهنگ جهانگیری). به معنی نفس زدن باشد برای حمل بار گران. (غیاث اللغات) (از آنندراج). نفس تند زدن از دویدن و بار داشتن. (از فرهنگ رشیدی) (غیاث اللغات) (از شعوری ج 2 ص 12) : انح، انوح، رخیدن و دم برآوردن از مرض دمه و تاسه وجز آن. طحیر، رخیدن. سخت دم زدن. نحم، نحیم، نحمان، رخیدن. (منتهی الارب). و رجوع به رخنده شود
نفس کشیدن و نفس زدن بواسطۀ برداشتن و کشیدن بار گران و یا مشقت دیگر. (ناظم الاطباء) (برهان) (فرهنگ جهانگیری). به معنی نفس زدن باشد برای حمل بار گران. (غیاث اللغات) (از آنندراج). نفس تند زدن از دویدن و بار داشتن. (از فرهنگ رشیدی) (غیاث اللغات) (از شعوری ج 2 ص 12) : اَنْح، اُنوح، رخیدن و دم برآوردن از مرض دمه و تاسه وجز آن. طَحیر، رخیدن. سخت دم زدن. نَحْم، نَحیم، نَحَمان، رخیدن. (منتهی الارب). و رجوع به رخنده شود
چرخ زدن. گرد گردیدن. چون سنگ آسیا بدور خویش گشتن. مانند گردباد به گرد خویش درآمدن. گردیدن. بر یک جای گردیدن به گرد خویش. چرخ خوردن بدور خود یا بدور چیزی یا کسی، رقصیدن. چرخ زدن از روی شوق و شعف، راه رفتن بیهوده و بدون قصد. بی قصدی و کاری از سوئی بسوئی رفتن. ول گشتن. پرسه زدن، دایر بودن مؤسسه ای یا اداره ای
چرخ زدن. گرد گردیدن. چون سنگ آسیا بدور خویش گشتن. مانند گردباد به گرد خویش درآمدن. گردیدن. بر یک جای گردیدن به گرد خویش. چرخ خوردن بدور خود یا بدور چیزی یا کسی، رقصیدن. چرخ زدن از روی شوق و شعف، راه رفتن بیهوده و بدون قصد. بی قصدی و کاری از سوئی بسوئی رفتن. ول گشتن. پرسه زدن، دایر بودن مؤسسه ای یا اداره ای