- رخوت
- سستی، نرمی، آسانی
معنی رخوت - جستجوی لغت در جدول جو
- رخوت
- رخت ها، لباسها، جمع واژۀ رخت
- رخوت ((رِ وَ))
- سستی
- رخوت
- نرمی و سستی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برادری
برادری
بهادر و مهتر
جمع رت، سروران مهتران خوک های پدرام ماده کند زبانی
سستی کرخی، نرم در تازی به سیزده وات نرم (حروف الرخوه) گفته می شود ثاء حاء خاء ذال زای ظاء صاد ضاد غین فاء سین شین هاء
تنکی سستی خاز
نازک اندامی
نرمی، فراخی، ارزانی، بهزیستی
نرم استخوان
اذن و پروانه و پروانگی و اجازه حرکت و کوچ، دستوری، اجازت، اجازه
نرم و آسان شدن
پاره، مزد، رشوه، آنچه که بر کسی دهند تا کار سازی به نا حق کند، حق و حساب برای کاری نا حق
جمع خرت، سوراخ گوش ها، سوراخ سوزن ها
جمع تخت، جامه دان ها
برادر بودن، برادری، دوستی برادرانه، دوستی خالص
تکبر کردن، فخر کردن، تکبر، بزرگی، بزرگ منشی، خودستایی
اذن، اجازه، در فقه تسهیلاتی در امور شرعی برای موارد خاص
تکبر، بزرگ منشی، خودبینی، خودپرستی
نرمی، سستی
رشوه، آنچه از پول و مانند آن به کسی می دهند تا کاری برخلاف وظیفۀ خود انجام دهد یا حق کسی را ضایع و باطل کند یا حکمی برخلاف حق و عدالت بدهد، پاره، بلکفد، بلکفت، برگند
Fraternity
братство
Brüderlichkeit
братерство
braterstwo