- رخو
- نرم و سست از هر چیز
معنی رخو - جستجوی لغت در جدول جو
- رخو ((رِ))
- سست
- رخو
- نرم و سست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سستی کرخی، نرم در تازی به سیزده وات نرم (حروف الرخوه) گفته می شود ثاء حاء خاء ذال زای ظاء صاد ضاد غین فاء سین شین هاء
نرم استخوان
سستی، نرمی، آسانی
رخت ها، لباسها، جمع واژۀ رخت
نرمی و سستی
بریدن شاخه های زائد تاک و سایر درختان، کندن علف های هرزه از میان کشتزار
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کندوله، کانور، کندوک، کندو، کنور
بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
بریدن شاخه های زاید تاک و سایر درختان، پر کاوش، کندن علف های هرز از میان کشتزار
آوای سگ آوای گربه هنگام خشم
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ریونیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی و داماد طوس سپهسالار ایران
لباس
کاکو برادر ناهمخون
ترکی ک زولانه زاولانه آهنی که برپای ستوران بندند حلقه و زنجیری که دست و پای چهار پایان را بدان بندند بخاو
فرانسوی ایستش زبانزد فرزانی
پشته و بلندی، نفس بلند
آسیا ساختن، گرداندن آسیا، گردشدن مار چنبر زدن مار
امید داشتن
کسی که به جهت اعمال زشت بدنام گردد بی حرمت بی عزت بی آبرو بد نام مفتضح
شیر ستبر شیر دفزک، مهربانی، دوستی، نرمی، لاشخوار کرکس از پرندگان بازی با کودک، نرماندن نرم گردانیدن، آسان کردن سخن
بره ماده
مسکه تنک، خاز تنک، جامه نازک
نرم و نازک ارزان شدن نرخ چیزی
اسب رستم است، هراسب خوب و تندرو را گویند و بمعنای قوس و قزح
فرق سر تارک
اسباب و متاع خانه، اسباب و تجملات، لباس، کالا
سست و نرم گردیدن
پاره دادن بد گند دادن