- رخنه
- رهیافت
معنی رخنه - جستجوی لغت در جدول جو
- رخنه
- راهی که در دیوار واقع شده باشد، سوراخ دیوار، روزنه، سوراخ هر چیز
- رخنه
- راه و شکاف میان دیوار، سوراخ، کنایه از عیب و نقص، فساد
رخنه افکندن: در چیزی ایجاد رخنه و شکاف کردن، کنایه از اختلاف و نفاق و جدایی میان دیگران انداختن
رخنه کردن: شکافتن، سوراخ کردن، نفوذ کردن
- رخنه
- کاغذ، ماده ای که از چوب بعضی گیاهان به صورت ورقه های نازک ساخته می شود و برای نوشتن، نقاشی و مانند آن به کار می رود، قرطاس
- رخنه ((رُ نَ یا نِ))
- کاغذ
- رخنه ((رِ نِ))
- سوراخ، شکاف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محرک
یونانی فارسی شده زمج (صمغ صنوبر)
سستی کرخی، نرم در تازی به سیزده وات نرم (حروف الرخوه) گفته می شود ثاء حاء خاء ذال زای ظاء صاد ضاد غین فاء سین شین هاء
کرکس لاشخوار
تنکی: خاز (خمیر) مسکه (چربی شیر) گل، شکنندگی تردی
بارداد لهی - پروانه دستوری، آسانی کار، پستای آب
مجروح و زخمدار و بیمار و دردمند، خسته
آبگیر پشته آبگیر
غرش جانوران مانند گربه و ببر
یک دانه ارزن، تیرگی ، دود بوی آنچه برای خوشبوی کردن خانه دود کنند، آوازه خوان سرخ
راتیانج، صمغ درخت صنوبر، رشینه، رخبینه، ریتانج، راتینج
رسوخ کردن
تباهی یافتن، خراب شدن
سوراخ سوراخ، چاک چاک
کاغذ باطل بنگرید به کاغذ باطل
ترمیم کردن و مسدود کردن شکاف
تولید رخنه کردن، فساد کردن
شکافتن، سوراخ کردن، نفوذ کردن
در چیزی ایجاد رخنه و شکاف کردن، کنایه از اختلاف و نفاق و جدایی میان دیگران انداختن
ویژگی کسی که می تواند در امری دشوار راه گریزی پیدا کند، چاره جو، چاره گر، رخنه کننده و فسادانگیز