جدول جو
جدول جو

معنی رحاض - جستجوی لغت در جدول جو

رحاض
(رَحْ حا)
جامه شوی. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب)
لغت نامه دهخدا
رحاض
(رُ)
عرقی که در تب زده آید. (ناظم الاطباء). اسم است از رحض به معنی عرق آوردن تب زده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریاض
تصویر ریاض
(پسرانه)
روضه ها، باغها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رحال
تصویر رحال
رحل ها، بارها، جمع واژۀ رحل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحاب
تصویر رحاب
رحبه ها، زمینهای فراخ و پر گیاه، ساحت خانه ها، میان سراها، فراخی میان خانه ها، جمع واژۀ رحبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریاض
تصویر ریاض
روضه ها، مطالب و اشعاری که در سوگواری و عزاداری بالای منبر می خوانند، باغ ها، گلستان ها، گلزارها، سبزه زارها، مرغزارها، کنایه از قبور بزرگان دینی، بهشت ها، جمع واژۀ روضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحال
تصویر رحال
پالان دوز، سازندۀ پالان، بسیار سفر کننده
فرهنگ فارسی عمید
(رُفْ فا)
جمع واژۀ رافض. (از اقرب الموارد). رجوع به رافض شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
راههای پریشان. (منتهی الارب) (آنندراج). راههای پریشان و مختلف. (ناظم الاطباء). راههای پریشان و شکافهای آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شسته. (نصاب الصبیان) (از اقرب الموارد). هر چیز که شسته باشد. (مهذب الاسماء) (آنندراج). ثوب رحیض، جامۀ شستۀ پاک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَبْ با)
شیر درنده. (منتهی الارب) (آنندراج). اسد. (متن اللغه) (اقرب الموارد). شیر بیشۀ کمین کرده. (ناظم الاطباء). رابض، کسی که تکیه می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برانگیخته شدن گروهی. (منتهی الارب) (آنندراج). برانگیختن بعضی مر بعضی را. (ناظم الاطباء). تحاث ّ. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). و منه قراءه بعضهم: و لاتحاضون علی طعام المسکین. (قرآن 18/89). (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءْ)
محارضه. رجوع به محارضه شود
لغت نامه دهخدا
(حَرْ را)
اشنان سوزنده برای شخار. (منتهی الارب) :
مثل نارالحراض یجلو ذری المز-
ن لمن شامه اذا یستطیر.
شبه البرق فی سرعه ومیضه بالنار فی الاشنان لسرعتها فیه. (اقرب الموارد) ، گچ پز. آهک پز، اشنان فروش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
موضعی است به نزدیکی مکه در میان مشاش و غمیر و بالای ذات عرق و دست راست راه مکه - عراق و گویند که عزّی ̍ در آنجا بود. (معجم البلدان). ابن العباس اللهبی گوید:
اء تعهد من سلیمی ذات نؤی
زمان تحللت سلمی المراضا
کأن بیوت جیرتهم فأبصر
علی الازمان تحتل الریاضا
کوقف العاج تحرقه حریق
کما نحلت مغربله رحاضا
و قد کانت و للایام صرف
تدمن من مرابعها حراضا.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شکسته و پریشان از هر چیزی، هیزم ریزه. (آنندراج) (منتهی الارب) : رفاض الحطب، هیزم ریزه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ جَ/ جِ)
شستن. (منتهی الارب) ، گوسپند سیاه بدن سپیدپشت
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جای دست و روی شستن. (منتهی الارب). مرحضه. (متن اللغه). آنجا که خود را بشویند. (مهذب الاسماء). مغتسل. (متن اللغه) (اقرب الموارد). آبخانه. دست شوئی. روشوئی. ج، مراحیض، جای پلیدی انداختن. (منتهی الارب). خلا. مرحضه. (متن اللغه). مستراح. موضعالعذره. (از اقرب الموارد). مبال. ج، مراحیض، جامه کوب. (منتهی الارب). چوب جامه شوی. (مهذب الاسماء). چوبی که جامه را بدان کوبند. (فرهنگ خطی). چوبی که جامه را هنگام شستشو با آن می کوبند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ج، مراحیض
لغت نامه دهخدا
جمع رحبه، خاک های خوب، گستره خانه ها، درگاه ها میانسراها دیگ فراخ فراخ گشاد سرزمین وسیع و پر گیاه، ساحت خانه، وسط سرای جمع رحاب رحبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباض
تصویر رباض
شیر درنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحضا
تصویر رحضا
خوی که از پس تپ آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحام
تصویر رحام
آماس زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحال
تصویر رحال
پالان دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحاق
تصویر رحاق
می ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراض
تصویر حراض
اشنان فروش، آهک پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحاض
تصویر دحاض
جمع دحوض، جاهای لغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاض
تصویر محاض
جمع محض، شیرهای ناب شیرهای بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحیض
تصویر رحیض
شسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاض
تصویر رفاض
شکسته، پریشان، هیزم ریزه راه های پریشان راه های گوناگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواض
تصویر رواض
جمع رائض، رام کنندگان اسپ، سوار کاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاض
تصویر ریاض
جمع روضه، مرغزارها روادها بوستان ها جمع روضه باغها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحال
تصویر رحال
((رَ حّ))
نیک دانا و ماهر در پالان نهادن، جمع رحاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رحال
تصویر رحال
((رِ))
جمع رحل، پالان شتر، اسباب و اثاث سفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رحال
تصویر رحال
بسیار سفر کننده، جمع رحاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریاض
تصویر ریاض
جمع روضه، باغ ها
فرهنگ فارسی معین