جدول جو
جدول جو

معنی رحائب - جستجوی لغت در جدول جو

رحائب
(رَ ءِ)
رحایب. رجوع به رحایب شود.
- رحائب التخوم، فراخی اطراف زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقطار پهناور، مفرد آن رحیبه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رحاب
تصویر رحاب
رحبه ها، زمینهای فراخ و پر گیاه، ساحت خانه ها، میان سراها، فراخی میان خانه ها، جمع واژۀ رحبه
فرهنگ فارسی عمید
(رَ ءِ)
جمع واژۀ رکاب به معنی شتران که بدان سفر کرده شود. واحد ندارد یا واحد آن راحله است. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
زهی طلعتت بر فراز رکائب
فروزان چو بر آسمان نجم ثاقب.
؟
مردان از کار بازماندند و اموال و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38) ، جمع واژۀ رکوبه. (یادداشت مؤلف) (اقرب الموارد). رجوع به رکوبه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ناحیه ای است در آذربایجان و این نام بر دربند و بیشتر ارمنستان روی هم رفته اطلاق می شود، و اکثر ارمنستان است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رحبه و رحبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به رحبه شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
شیر خفتۀ جغرات شده. شیر مسکه برآوردۀ آب آمیخته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صافی. بدون کدورت، مشتبه. مخلوط. کدر و بنابر این از اضداد است. (المنجد)
سرگشته. شوریده. عقل سست، گران جسم. گران جان از سیری شکم، یا از غلبۀ خواب یا از راه رفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
گناهکار
لغت نامه دهخدا
(رَ یِ)
رحائب. جمع واژۀ رحیبه. (اقرب الموارد). رجوع به رحیبه و رحائب شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
رحایل. جمع واژۀ رحاله. رجوع به رحاله و رحایل شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
جمع واژۀ ربیبه. (منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد) (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار). رجوع به ربیبه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
یارغایب. جمع واژۀ رغیبه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (دهار). رجوع به رغیبه شود، چیزهای مرغوب. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از غیاث اللغات).
- شب رغائب، شب اولین جمعۀ ماه مبارک رجب. (از ناظم الاطباء). رجوع به لیلهالرغائب شود.
- صلوه رغائب، نام نمازی است که در جمعۀ اول رجب خوانند. (یادداشت مؤلف).
- لیلهالرغائب، یا لیلۀ رغائب، شب جمعۀ اول ماه رجب است و آن شب را اعمالی است از ادعیه و غیره که در کتب ادعیه مذکور است. (یادداشت مؤلف). رجوع به رغایب شود
لغت نامه دهخدا
(سَ ءِ)
جمع واژۀ سحابه، ابر. (منتهی الارب). و جمع واژۀ سحاب
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حریبه. حریبهالرجل، مال مسلوبۀ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 56)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
فراخ و گشاد از هر چیزی. (ناظم الاطباء). فراخ. (دهار). فراخ از هر چیزی. (منتهی الارب).
- امراءه رحاب، زن پهناور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- قدر رحاب، دیگ فراخ. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب).
، جای فراخ گشاد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع ربیبه، دایگان پرورندگان دختر زوجه شخص از شوهر سابق وی دختر زن دختراندر، دختر شوهر از زوجه دیگر دختر اندر، دایه پرستار کودک جمع ربائب (ربایب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائب
تصویر رائب
سرگشته، شوریده عقل، سست، گران جسم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رحبه، خاک های خوب، گستره خانه ها، درگاه ها میانسراها دیگ فراخ فراخ گشاد سرزمین وسیع و پر گیاه، ساحت خانه، وسط سرای جمع رحاب رحبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائب
تصویر حائب
گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحائب
تصویر سحائب
جمع سحابه، ابرها قطعه ای از ابر جمع سحائب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکائب
تصویر رکائب
شتران سواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغائب
تصویر رغائب
چیزهای مرغوب، عطاهای نفیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحائل
تصویر رحائل
جمع رحاله، زین های چرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحائی
تصویر رحائی
منسوب به رحی آسیایی. یا فلک (گردون) رحائی آسمان گردنده
فرهنگ لغت هوشیار