جدول جو
جدول جو

معنی رجم - جستجوی لغت در جدول جو

رجم
سنگسار کردن همسرداری که مرتکب زنا شده، پرتاب کردن سنگ، سنگ زدن، کنایه از فحش دادن، دشنام دادن
تصویری از رجم
تصویر رجم
فرهنگ فارسی عمید
رجم(رُ جُ)
شعله هایی که بدان دیورا رانند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، سنگهای کلان که بر گور نهند تا مانند خرپشته شود. (ناظم الاطباء). سنگهایی که بر گور نهند و گویند نشانه ای است که بر قبر نصب شود، مفرد، رجم. (از اقرب الموارد). سنگهای کلان است که بر گور نهند تاخرپشته شود. ج، رجم و رجام. (منتهی الارب) (آنندراج). و منه فی وصیته: لاترجموا قبری، ای لاتجعلوا علیه الرجم. اراد ان لایسنم قبره و یروی بالتخفیف و الصحیح انه مشدد. (منتهی الارب). علامت یا سنگی که بر روی قبر نصب شود. (از المنجد) ، علامت. نشان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آنچه در آسمان ظاهر شود گویی ستارگانی است که فرومی افتند. (از المنجد). آن ستاره که انداخته شود به دیوان. (مهذب الاسماء). آن ستاره که انداخته شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رجم(رُ جَ)
جمع واژۀ رجمه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رجمه شود، جمع واژۀ رجم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رجم(رَ جَ)
کوهی است به اجاء. (منتهی الارب) (آنندراج). نام کوهی واقع در اجاء یکی از دو کوه طی و کسی نتواند به بالای آن صعود کند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
رجم(رَ)
امری که حقیقت آن معلوم نشود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و قولهم: صار رجماً، یعنی آگاه نشد بر حقیقت امر آن. (ناظم الاطباء).
- رجم بالغیب، از روی گمان و ظن و بدون برهان. (ناظم الاطباء).
، خلیل، ندیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، عیب، دشنام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، سنگسار. (ناظم الاطباء) (یادداشت مرحوم دهخدا). سنگباران. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، راندگی. (ناظم الاطباء) ، برادر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به رجم شود، اسم چیزی که بدان پرتاب کنند. ج، رجوم. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لعنت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، غیب. (منتهی الارب) (تاج العروس) ، جدایی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رجم(تَ قَنْ نُ)
سنگسار کردن. (از اقرب الموارد) (ترجمان علامه ترتیب عادل ص 51) (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (مصادراللغه زوزنی) :
طرفداران کوه آهنین چنگ
به رجم حاسدش برداشته سنگ.
نظامی.
، سنگ زدن. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات). زدن کسی را به سنگ. (ناظم الاطباء) ، فحش ودشنام دادن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دشنام دادن. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نفرین کردن. (ترجمان علامه ترتیب عادل ص 51) (تاج المصادر بیهقی) (مصادراللغه زوزنی) ، لعنت کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به فاحشه نسبت کردن کسی را. (منتهی الارب) ، نشاندار ساختن و سنگ نهادن بر گور. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). نشاندار ساختن گور را یا سنگها نهادن بر آن. (منتهی الارب). نشان گذاشتن بر قبر. (از اقرب الموارد) ، کشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، تند و تیز رفتن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تیز و تند رفتن. (منتهی الارب) ، بگمان سخن گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). به پندار سخن گفتن. (تاج المصادربیهقی) (مصادراللغه زوزنی) ، جدایی کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). جدایی کردن از کسی. (از اقرب الموارد) ، انداختن و پرتاب کردن چیزی را. (ناظم الاطباء). انداختن. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). بینداختن. (مصادراللغه زوزنی) ، راندن و دور کردن. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طرد کردن. (از اقرب الموارد). راندن. (ازغیاث اللغات) (از منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
رجم
سنگسار کردن، دشنام دادن، نفرین کردن، از نزد خود راندن، سخن گفتن از روی خیال و گمان
فرهنگ لغت هوشیار
رجم((رَ))
سنگسار کردن، دشنام دادن، طرد کردن، راندن
تصویری از رجم
تصویر رجم
فرهنگ فارسی معین
رجم
سنگسار، دشنام، فحش، ناسزا، نفرین، رانش، طرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رجم
هر چیز مستقیم و شکیل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رجب
تصویر رجب
(پسرانه)
نام ماه هفتم از سال قمری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رام
تصویر رام
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رجا
تصویر رجا
(پسرانه)
امیدواری، امید
فرهنگ نامهای ایرانی
(رُ مَ)
رجمه. گور و قبر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گور. (آنندراج) (منتهی الارب). و رجوع به رجمه شود، سنگها که بر گور نهند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سنگها که بر گور نصب کنند. ج، رجم، رجام. (اقرب الموارد) ، علامت و نشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و منه فی وصیته: لاترجموا قبری، ای لاتجعلوا علیه الرجم. اراد بذلک تسویه قبره بالارض. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خارها و چوبها که گرداگرد خرمابن پربار نیک ثمر نهند تا دست کسی بر آن نرسد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، رجم، رجام. (ناظم الاطباء). آنچه برای تکیه دادن درخت پربار نهند. (از اقرب الموارد) ، خانه کفتار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). لانۀ کفتار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
رجمه. گور و قبر. (ناظم الاطباء). قبر. (اقرب الموارد). رجوع به رجمه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ جَ)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقع در 36هزارگزی شمال کرمان و 6هزارگزی خاور راه فرعی چترود - کرمان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رجک
تصویر رجک
آروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجف
تصویر رجف
حرکت دادن، جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجع
تصویر رجع
بازگشتن، برگشت، برگردیدن از چیزی، و بمعنی سود و منفعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجس
تصویر رجس
پلید گردیدن، کار زشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شعری که هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خود ستائی بخوانند پلیدی و بت پرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رام
تصویر رام
نرم، آرام، فرمانبردار، خوگرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجد
تصویر رجد
لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سرفرویی از (ترجیب)، نام ماه هفتم از سال تازی، ترسیدن، بزرگداشت شرمزدگی شرم کردن، بزرگداشت، دشنامگویی، ترسیدن ماه هفتم از سال قمری تازیان و مسلمانان و آن بین جمادی الاخر و شعبان است
فرهنگ لغت هوشیار
چوب چاه، سنگی که به ریسمان بندند و در چاه بیاویزند تا اندازه آب را بدانند چاه سنج، سنگ دهوه (دهوه دلو) سنگ دولک سنگی که بر دهوه بندند تا زودتر فرو شود
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل زن، وقتی که بالغ شده محتلم گردد یا از وقتی که متولد می شود اطلاق رجل بر آن گردد، به معنای مرد می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجا
تصویر رجا
امید، آبستنی دروغین، امیدواری، چشم داشت، توقع، آروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجم
تصویر آجم
زده شده از طعامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجم
تصویر بجم
گروه انبوه، گز مازک میوه درخت گز گز مازگ ثمره الطرفاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجمه
تصویر رجمه
گور سنگ گور، لانه کفتار، پرچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحم
تصویر رحم
بخشایش، دلسوزی، زهدان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رسم
تصویر رسم
آیین، هنجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رزم
تصویر رزم
مخاصمه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رام
تصویر رام
آهل، اهلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حجم
تصویر حجم
گنجایش
فرهنگ واژه فارسی سره