آروغ و بادی که از راه گلو برآید، و رجک و رچک نیز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). آروغ. (جهانگیری). آروغ نیز گویند و آن بادی باشد که از راه گلو برآید. (آنندراج). و رجوع به رجک و رچک و رجعک شود
آروغ و بادی که از راه گلو برآید، و رجک و رچک نیز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). آروغ. (جهانگیری). آروغ نیز گویند و آن بادی باشد که از راه گلو برآید. (آنندراج). و رجوع به رجک و رچک و رجعک شود
دهی است از دهستان ساخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 151 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ساخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 151 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
رچک. رجغک. آروغ. رجغک و بادی که از راه گلو برآید. (ناظم الاطباء). فواق. باد گلو. آروغ. (آنندراج) (از برهان) : ببندد دهان خود از فرط بخل که برناید از سینۀ او رجک. طیان ژاژخای (از آنندراج). و رجوع به رجعک و رچک و رجغک شود
رچک. رجغک. آروغ. رجغک و بادی که از راه گلو برآید. (ناظم الاطباء). فواق. باد گلو. آروغ. (آنندراج) (از برهان) : ببندد دهان خود از فرط بخل که برناید از سینۀ او رجک. طیان ژاژخای (از آنندراج). و رجوع به رجعک و رچک و رجغک شود