- رجام
- چوب چاه، سنگی که به ریسمان بندند و در چاه بیاویزند تا اندازه آب را بدانند چاه سنج، سنگ دهوه (دهوه دلو) سنگ دولک سنگی که بر دهوه بندند تا زودتر فرو شود
معنی رجام - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اتمام، پایان، سرانجام، عاقبت
انجام، پایان، عاقبت، آخر کار، در علم حقوق تجدیدنظر در رای دادگاه که توسط دیوان عالی کشور صورت می گیرد
فرجام خواستن: در علم حقوق تقاضای تجدیدنظر در دعوایی که حکم آن از دادگاه استان صادر شده
فرجام خواستن: در علم حقوق تقاضای تجدیدنظر در دعوایی که حکم آن از دادگاه استان صادر شده
خاتمه، آخر، ختام، انتها
سنگ پران فلاخن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام پسر گودرز، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گودرز پهلوان ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
بیشه ها، نیزارها
جمع اجم اجمه، بیشه ها نیزارها، جمع اجم و اجم و جج. اجمه بیشه ها نیزارها
جمع رجل، مردان، مردان بزرگ
دریای توفنده، رستخیز، جنبنده آواز و صدای کوس و نقاره
برگردنده
دریا، ابر غرنده، شتر بانگ کننده
کلانسرین: زن، سنگین گرانسنگ زن، پر: آوند
جمع رثمه، ریزه باران ها نرمه باران ها
شکسته ریزه شده
آماس زهدان
رانده شده، رانده از درگاه خدایتعالی
رجم، سنگسار کردن و راندن باشد
رسم کننده، نقش کننده و نقاش
درشت اندام: مرد
روان، ناکس: مرد
اهخ (ضد خیرخواه)، تیز تیز دادن
رخسنگ گونه ای سنگ آهکی که دارای رخ ها و رگه های رنگارنگ است (مرمر) گونه ای سنگ آهکی است که شفاف است و تا حدی قابلیت صیقل شدن را دارد و چون باسانی به صورت لوح در میاید از آن جهت در کتیبه روی آرامگاهها سنگ قبر مجسمه پایه چراغ و ظروف تجملی بکار میرود. رخام دارای رنگهای قهوه ای و زرد و سبز و نارنجی میباشد و بدین جهت پس از صیقل حالت تموج و منظره ای زیبا می یابد. رخام آهکی این نوع را نامند در مقابل رخام گچی که زیاد شفاف نیست و فاقد رگه است و ترکیبش بجای آنکه از کربنات کلسیم باشد از سولفات کلسیم و سفید رنگ است و بر خلاف رخام آهکی در برابر اسیدها جوش نمی کند. از رخام گچی هم برای ساختن لوحه و سنگ قبر استفاده کنند و آن به رخام ابیض مشهور است
خاک ریگدار خاک، خاک نرم، ریگ آمیخته بخاک
تیز نگری تیز بینی آب بینی، ریزش آب بینی، مشمشه
بر هم انباشته، گله بزرگ، ابر انبوه
آب دهان
استخوانهای پوسیده
خونگیر
روان شدن اشک
سرمای سختی باشد که درختان را بخشکاند
آنچه به آن فال بد می گیرند
سرمای سخت، سجد، سجن، شجد، شجام