جدول جو
جدول جو

معنی رتقه - جستجوی لغت در جدول جو

رتقه
(رَ تَ قَ)
پایه. پایگاه. ج، رتق. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، جمع واژۀ راتق. (ناظم الاطباء). رجوع به راتق شود، گشادگی میان انگشتان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هر یک از وسایل بازی که دارای قدرت انفجار ضعیفی هستند و بر اثر ضربه یا حرارت، منفجر شده و تولید صدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
پایه، مقام، درجه، منزلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفقه
تصویر رفقه
گروه هم سفر و همراه، دوستان و همراهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربقه
تصویر ربقه
حلقۀ طناب، گره ریسمان، رشتۀ گره دار، حلقۀ رسن که بر گردن ستور می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رتقا
تصویر رتقا
زنی که آلت تناسلیش مسدود باشد و با او آرامش نتوان کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتخه
تصویر رتخه
گلاب، گل و لای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
پایه، مقام، درجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمقه
تصویر رمقه
روزی بخور و نمیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریقه
تصویر ریقه
مانده جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روقه
تصویر روقه
خوبروی، اندک، برگزیده خوبرویی زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقه
تصویر ترقه
نوعی بازی که از ماده قابل انفجار درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتمه
تصویر رتمه
نخ انگشت رشته ای که برای یادآوری بر انگشت بندند
فرهنگ لغت هوشیار
گام، جای بلند، دم از زمان، چشمبرد تا جایی که چشم می تواند ببیند، پایه در دربار شاه، گره سخت یا گره سست از واژگان دو پهلو، فراخی، فراخوانی
فرهنگ لغت هوشیار
افسار، بند ریسمان، رشته گره دار حلقه (از طناب و مانند آن)، بند رشته رشته گره دار، بند گردن، یا ربقه اطاعت بند فرمانبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
همراهی، نرمرفتاری، کاروان، گروه همراه گروه راهیان همراهیان (همسفران) گروه همراه جماعت مرافق همسفران جمع رفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفقه
تصویر رفقه
((رَ یارِ یا رُ قِ))
همسفران، گروه همراه، جمع رفاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
((رُ بَ یا بِ))
درجه، منزلت، مقام، درجه ای از درجات اداری، فرهنگی، قضایی یا نظامی که حقوق ماهیانه خاص به حساب آن تعلق می گیرد. اشل، پایه، جمع رتب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربقه
تصویر ربقه
((رِ قِ))
حلقه، حلقه طناب
فرهنگ فارسی معین
((تَ رَ قِّ))
نوعی وسیله بازی که دارای ماده منفجره ضعیفی است و بر اثر ضربه یا انفجار تولید صدا می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
تراز، رده، دهناد، رسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
Rank
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
rang
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
rango
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
peringkat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
श्रेणी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
rang
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
排名
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
rango
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
classificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
rang
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
ранг
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
Rang
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
ранг
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رتبه
تصویر رتبه
דרגה
دیکشنری فارسی به عبری