- رت
- مهتر بزرگ مردم برهنه لخت عریان، تهی خالی
معنی رت - جستجوی لغت در جدول جو
- رت ((رُ یا رَ))
- لخت، برهنه، تهی، خالی
- رت
- تهی، خالی، برهنه، لخت، عریان، غوشت، پتی، ورت، معرّیٰ، لچ، متجرّد، عور، اوروت، لاج، عاری، تهک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تراز، رده، دهناد، رسته
تخته سنگ، راه تنگ
در بند دروازه
فرانسوی گردنده گونه ای دستگاه چاپ ماشین چاپ سریع که علاوه بر چاپ برش کاغذ و دسته کردن آنرا نیز خود کار انجام دهد و معمولا با بوبین (قرقره) کار کند
نخ انگشت رشته ای که برای یاد آوری بر انگشت بندند
کند روی
سوسندیسیان
سوسندیس از گیاهان دلمک دلمه از جانوران جانوریست از شاخه بند پایان جزو رده عنکبوتیان که دارای شکمی نسبتا بزرگ است و اندامهایش بحد کافی رشد کرده و قوی است. این جانور با حرکت سریع نقل مکان میکند و معمولا بر روی شکارش - که حشرات هستند - میجهد. توضیح: بعضی دانشمندان معتقدند که رتیل در قاعد گیره های قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدن، است و بعقیده برخی دیگر وی نیش سمی ندارد دلمک دلمه گال، جانوریست از شاخه بند پایان جزو رده عنکبوتیان که دارای شکمی نسبتا بزرگ است و اندامهایش بحد کافی رشد کرده و قوی است. این جانور با حرکت سریع نقل مکان میکند و معمولا بر روی شکارش - که حشرات هستند - میجهد. توضیح: بعضی دانشمندان معتقدند که رتیل در قاعد گیره های قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدن، است و بعقیده برخی دیگر وی نیش سمی ندارد دلمک دلمه گال
عنکبوت درشت و کوتاه پای که گویند قسمتی از آنها گزنده است و سمی مهلک دارد
فندق هندی بندق هندی
گام، جای بلند، دم از زمان، چشمبرد تا جایی که چشم می تواند ببیند، پایه در دربار شاه، گره سخت یا گره سست از واژگان دو پهلو، فراخی، فراخوانی
سر زانو، کاسه زانو
گرامی بودن ارجمندی، چیرگی، با آبرویی
دستکاری، اصلاح چیزی پس از ساختن
جمع رت، سروران مهتران خوک های پدرام ماده کند زبانی
ثابت ماندن
نخ انگشت رشته ای که برای یادآوری بر انگشت بندند
کوبیدن، شکستن
مرتب و منظم کردن چیزی، شیوا و رسا گفتن سخن را، خوبی و آراستگی هر چیز
زنی که آلت تناسلیش مسدود باشد و با او آرامش نتوان کرد
زنی که آلت تناسلیش مسدود باشد و با او آرامش نتوان کرد
بستن و گشادن، بگیر و ببند، بند و بست کارها، حل و عقد کارها، اداره کردن امور
بسته، بستن، بر هم دوختن بستن دوختن مقابل فتق یا رتق و فتق بستن و گشودن دوختن و شکافتن بست و گشاد حل و عقد:) برتق و فتق امور مشغولست . (، (تصوف) رتق اشارت به وحدت حقیقه و وجود واحد بسیط و مرتبت صفات و اسما و افعال است (از اسفار 23: 3)، بسته مقابل فتق، زنی که مدخل آلت تناسلیش مسدود بود و مانع آرامش گردد
فراخزیستی، لنگر انداختن و کنگر خوردن ماندن با خوشی فراخزی، گیاه به اندازه
گلاب، گل و لای
درماندن سخنران در سخن
پایه، مقام، درجه
رتبه، پایه، منزلت، مقام، جایگاه، پایگاه، مکانت
جمع رتبه سختی، شدت، درشتی زندگانی
شکسته ریزه شده
چراننده
پایه، مقام، درجه، منزلت