مهتر. ج، رُتان، و رُتوت، یقال هؤلاء رتوت البلاد، ای رؤسائها. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رئیس قوم. پیشقدم آنان. (از اقرب الموارد). رئیس و بزرگ. (ناظم الاطباء). یقال فلان من رتوت البلد، ای من افاضلهم. (مهذب الاسماء). هو من رتوت الناس، یعنی وی از بلندپایگاهان و بزرگان مردم است، شدید، خوک نر شدید گستاخ. ج، رُتوت. (از اقرب الموارد). خوک. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). خوک نر. (مهذب الاسماء)