جدول جو
جدول جو

معنی ربیعی - جستجوی لغت در جدول جو

ربیعی
بهاری، مربوط به بهار، ویژگی زراعتی که حاصل آن در فصل بهار به دست می آید
تصویری از ربیعی
تصویر ربیعی
فرهنگ فارسی عمید
ربیعی
(رَ)
منسوب به ربیع. بهاری:
پالودۀ راوق ربیعی
خاک قدم تو از مطیعی.
نظامی.
- قصیدۀ ربیعی، قصیده ای که در آن وصف بهار کنند. بهاریه
لغت نامه دهخدا
ربیعی
بهاری، خانه بهاری بهارمان منسوب به ربیع بهاری قصیده ربیعی
تصویری از ربیعی
تصویر ربیعی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ربیعه
تصویر ربیعه
(دخترانه)
مرغزار، نام خواهر صلاح الدین ایوبی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
مربوط به طبیعت، ذاتی، فطری، در فلسفه کسی که هر چیز را به طبیعت نسبت دهد، هر یک از طبیعیون، معتقد به اصالت ماده، طبایعی، عادی و معمولی مثلاً رفتار طبیعی، منسوخ، از رشته های دورۀ متوسطه در نظام آموزشی قدیم، مقابل مصنوعی، آنچه ساختۀ دست انسان نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رباعی
تصویر رباعی
آنچه از چهار جزء تشکیل شده باشد، چهارتایی، در علوم ادبی شعری متشکل از چهار مصراع که مصراع اول و دوم و چهارم آن هم قافیه و بر وزن «لا حول و لا قوه الا بالله» باشد و ممکن است مصراع سوم آن نیز با دیگر مصراع ها هم قافیه باشد، برای مثال خط یافته بر دایرۀ حسن تو راه / یا مور احاطه کرده بر خرمن ماه ی یا دود دلم چشمۀ خود کرده سیاه / لا حول و لا قوه الا بالله، اگر به این وزن نباشد آن را دوبیتی می گویند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ عَ)
تثنیۀ ربیع. ربیع الاول و ربیع الثانی. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به ربیع الاول و ربیع الثانی شود
لغت نامه دهخدا
چهار مصراع شعر که در مصراع اول و دوم چهارم آن با قیافه و بوزن لاحول و لاقوه الا بالله باشد اگر به این وزن نباشد آنرا دوبیتی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیعه
تصویر ربیعه
سنگ زور آزمای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
عملی، سرشتی، خلقی، صناعی، ذاتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
((طَ))
منسوب به طبیعت، فطری، ذاتی، عالم علم طبیعی، کسی که امور جهان را به طبیعت نسبت می دهد و به خدا اعتقادی ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رباعی
تصویر رباعی
((رُ))
هر آن چه که از چهار جزء تشکیل شده، چهارتایی
فرهنگ فارسی معین
شعری دارای چهار مصراع که مصراع های اول و دوم و چهارم هم قافیه و بر وزن «لاحول ولا قوه الابالله» باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
سرشتین، نیادی، بهنجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
Natural, Spontaneous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
naturel, spontané
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
자연의 , 자발적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
প্রাকৃতিক , স্বতঃস্ফূর্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
ธรรมชาติ , ตามธรรมชาติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
asili, ya kujitokeza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
doğal, doğaçlama
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
自然の , 自発的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
自然的 , 自发的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
טבעי , ספונטני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
природний , спонтанний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
alami, spontan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
प्राकृतिक , स्वाभाविक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
natuurlijk, spontaan
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
natural, espontáneo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
naturale, spontaneo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
natural, espontâneo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
naturalny, spontaniczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
natürlich, spontan
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
естественный , спонтанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
قدرتی , خودبخود
دیکشنری فارسی به اردو