ظرف مربا. ظرف خاص برای مربا. کاسۀ کوچکتر از ماست خوری. (از یادداشتهای مؤلف) ، قاشق مرباخوری، قاشقی بزرگتر از چایخوری و کوچکتر از سوپ خوری و آش خوری. (یادداشت مؤلف)
ظرف مربا. ظرف خاص برای مربا. کاسۀ کوچکتر از ماست خوری. (از یادداشتهای مؤلف) ، قاشق مرباخوری، قاشقی بزرگتر از چایخوری و کوچکتر از سوپ خوری و آش خوری. (یادداشت مؤلف)
رباخوار. که پول ربا بخورد. که سود مرابحه بخورد. خورندۀ پول ربا. ج، رباخوارگان: جز ندامت بقیامت نبرد رهبر تو تات میخواره رفیقست و رباخواره ندیم. ناصرخسرو. حرص رباخواره ز محرومی است تاج رضا بر سر محکومی است. نظامی. گزیت رباخوارگان چون دهم بخود بر چنین خواریی چون نهم ؟ نظامی. و رجوع به ربا و رباخوار و رباخواری شود
رباخوار. که پول ربا بخورد. که سود مرابحه بخورد. خورندۀ پول ربا. ج، رباخوارگان: جز ندامت بقیامت نبرد رهبر تو تات میخواره رفیقست و رباخواره ندیم. ناصرخسرو. حرص رباخواره ز محرومی است تاج رضا بر سر محکومی است. نظامی. گزیت رباخوارگان چون دهم بخود بر چنین خواریی چون نهم ؟ نظامی. و رجوع به ربا و رباخوار و رباخواری شود
سودخوار. پاره خور. (یادداشت مرحوم دهخدا). فزونی خوار. زیادتی خوار. خورندۀ سود مرابحه. پول رباخوار. (ناظم الاطباء). کسی که در دادوستد ربا میگیرد. (ناظم الاطباء) : رباخواری از نردبانی فتاد شنیدم که هم درنفس جان بداد. سعدی. و رجوع به ربا و رباخواره شود
سودخوار. پاره خور. (یادداشت مرحوم دهخدا). فزونی خوار. زیادتی خوار. خورندۀ سود مرابحه. پول رباخوار. (ناظم الاطباء). کسی که در دادوستد ربا میگیرد. (ناظم الاطباء) : رباخواری از نردبانی فتاد شنیدم که هم درنفس جان بداد. سعدی. و رجوع به ربا و رباخواره شود
عمل راهوار، فراخ گامی و تندوتیزی، (ناظم الاطباء) : نیم تنک سخنی کز عبارت فارغ به راهواری بیرون برم همی لنگی، اثیرالدین اخسیکتی، بود با راهواریش همه لنگ با چنان پی فراخیی همه تنگ، نظامی، میبرد ز روی سازگاری آن لنگی را به راهواری، نظامی، تهی دست کو مایه داری کند چو لنگی است کو راهواری کند، نظامی، با هر که بوده باشد در نظم و نثر امروز بیرون بوم بقدرت لنگی به راهواری، سیف اسفرنگ، و رجوع به راهوار و رهوار شود
عمل راهوار، فراخ گامی و تندوتیزی، (ناظم الاطباء) : نیم تنک سخنی کز عبارت فارغ به راهواری بیرون برم همی لنگی، اثیرالدین اخسیکتی، بود با راهواریش همه لنگ با چنان پی فراخیی همه تنگ، نظامی، میبرد ز روی سازگاری آن لنگی را به راهواری، نظامی، تهی دست کو مایه داری کند چو لنگی است کو راهواری کند، نظامی، با هر که بوده باشد در نظم و نثر امروز بیرون بوم بقدرت لنگی به راهواری، سیف اسفرنگ، و رجوع به راهوار و رهوار شود
پازواری، سادات بازواری، طایفه ای از سادات مازندران هستند، پس از آنکه سید زین العابدین بن سید کمال الدین از سادات مازندران در سال 872 هجری قمری به حکومت ساری رسید، این طایفه با او مخالفت کردند و در نتیجۀ جنگهایی که بین سرداران اوو سادات بازواری روی داد، سید زین العابدین پیروز شد، (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 353- 354 شود) پازواری، که اهل پازوار مازندران باشد، رجوع به بازواری و پازواری شود
پازواری، سادات بازواری، طایفه ای از سادات مازندران هستند، پس از آنکه سید زین العابدین بن سید کمال الدین از سادات مازندران در سال 872 هجری قمری به حکومت ساری رسید، این طایفه با او مخالفت کردند و در نتیجۀ جنگهایی که بین سرداران اوو سادات بازواری روی داد، سید زین العابدین پیروز شد، (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 353- 354 شود) پازواری، که اهل پازوار مازندران باشد، رجوع به بازواری و پازواری شود
باده پرستی. می پرستی. (ناظم الاطباء) : سر در عشرت و شرابخواری و خلوتها ساختن فروبرد و به کام شهوت راندن مشغول شد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 42). ماهی دو سه در نشاطکاری کردند به هم شرابخواری. نظامی
باده پرستی. می پرستی. (ناظم الاطباء) : سر در عشرت و شرابخواری و خلوتها ساختن فروبرد و به کام شهوت راندن مشغول شد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 42). ماهی دو سه در نشاطکاری کردند به هم شرابخواری. نظامی