جدول جو
جدول جو

معنی رباخواری - جستجوی لغت در جدول جو

رباخواری
(رِ خوا / خا)
رباخوارگی. خوردن پول ربا. عمل رباخوار. پول فزونی حرام خواری:
رباخواری مکن این پند بنیوش
که با شیر رباخور کرد خرگوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رباخوار
تصویر رباخوار
کسی که سود پول می گیرد، نزول خور
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَبْ باخوَ / خُ)
ظرف مربا. ظرف خاص برای مربا. کاسۀ کوچکتر از ماست خوری. (از یادداشتهای مؤلف) ، قاشق مرباخوری، قاشقی بزرگتر از چایخوری و کوچکتر از سوپ خوری و آش خوری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ نِ شَ تَ / تِ)
رباخوار. که پول ربا بخورد. که سود مرابحه بخورد. خورندۀ پول ربا. ج، رباخوارگان:
جز ندامت بقیامت نبرد رهبر تو
تات میخواره رفیقست و رباخواره ندیم.
ناصرخسرو.
حرص رباخواره ز محرومی است
تاج رضا بر سر محکومی است.
نظامی.
گزیت رباخوارگان چون دهم
بخود بر چنین خواریی چون نهم ؟
نظامی.
و رجوع به ربا و رباخوار و رباخواری شود
لغت نامه دهخدا
(رِ خوا / خا رَ / رِ)
رباخواری. عمل رباخواره. رجوع به ربا و رباخواره و رباخواری شود
لغت نامه دهخدا
(کُ لَهْ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
رباخوار. رباخواره:
رباخواری مکن این پند بنیوش
که با شیر رباخور کرد خرگوش.
نظامی.
و رجوع به رباخوار و رباخواره و ربا شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
صعوبت. دشواری، عسرت. خشونت. زمختی. درشتی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
سودخوار. پاره خور. (یادداشت مرحوم دهخدا). فزونی خوار. زیادتی خوار. خورندۀ سود مرابحه. پول رباخوار. (ناظم الاطباء). کسی که در دادوستد ربا میگیرد. (ناظم الاطباء) :
رباخواری از نردبانی فتاد
شنیدم که هم درنفس جان بداد.
سعدی.
و رجوع به ربا و رباخواره شود
لغت نامه دهخدا
عمل راهوار، فراخ گامی و تندوتیزی، (ناظم الاطباء) :
نیم تنک سخنی کز عبارت فارغ
به راهواری بیرون برم همی لنگی،
اثیرالدین اخسیکتی،
بود با راهواریش همه لنگ
با چنان پی فراخیی همه تنگ،
نظامی،
میبرد ز روی سازگاری
آن لنگی را به راهواری،
نظامی،
تهی دست کو مایه داری کند
چو لنگی است کو راهواری کند،
نظامی،
با هر که بوده باشد در نظم و نثر امروز
بیرون بوم بقدرت لنگی به راهواری،
سیف اسفرنگ،
و رجوع به راهوار و رهوار شود
لغت نامه دهخدا
(بابْ)
ترتیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پازواری، سادات بازواری، طایفه ای از سادات مازندران هستند، پس از آنکه سید زین العابدین بن سید کمال الدین از سادات مازندران در سال 872 هجری قمری به حکومت ساری رسید، این طایفه با او مخالفت کردند و در نتیجۀ جنگهایی که بین سرداران اوو سادات بازواری روی داد، سید زین العابدین پیروز شد، (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 353- 354 شود)
پازواری، که اهل پازوار مازندران باشد، رجوع به بازواری و پازواری شود
لغت نامه دهخدا
(شَ خوا / خا)
باده پرستی. می پرستی. (ناظم الاطباء) : سر در عشرت و شرابخواری و خلوتها ساختن فروبرد و به کام شهوت راندن مشغول شد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 42).
ماهی دو سه در نشاطکاری
کردند به هم شرابخواری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخواری
تصویر ناخواری
درشتی خشونت، اشکال صعوبت، آشفتگی (زلف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرابخواری
تصویر شرابخواری
میخوارگی باده پرستی. شرابخواری، ساغر و جامی که در آن شراب ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهواری
تصویر راهواری
عمل راهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربا خواری
تصویر ربا خواری
اندوخش عمل و شغل ربا خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربا خوار
تصویر ربا خوار
اندوخا آنکه ربا خورد نزول خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربا خوری
تصویر ربا خوری
عمل و شغل ربا خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباخوار
تصویر رباخوار
سود خوار، زیادتی خوار، کسی که در داد و ستد ربا میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباخوار
تصویر رباخوار
((رِ. خا))
نزول خور، آن که ربا خورد
فرهنگ فارسی معین
تنزیل خوار، رباخور، سودخوار، سودخور، نزول خور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تنزیل خوار، رباخوار، سودخوار، نزولخوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد