جدول جو
جدول جو

معنی راگوتن - جستجوی لغت در جدول جو

راگوتن
(گُ تِ)
مرد کوچک اندام و بدریخت که قیافۀ خنده آور داشته باشد. این کلمه مأخوذ است از راگوتن که نام یک تن رومی مضحک بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عنصر بی رنگ گازی که از تجزبۀ رادیوم به دست می آید و در پرتودرمانی برای درمان سرطان به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاگون
تصویر پاگون
سردوشی، سردوشی که به لباس نظامیان دوخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراگون
تصویر سراگون
سرنگون، سربه پایین، سربه زیر، سرازیر، واژگون، وارو
فرهنگ فارسی عمید
جیمز هنری، لرد، مارشال انگلیسی است که در بدمینتون بسال 1788 میلادی بدنیا آمد و فرمانده سپاه انگلیس در جنگ کریمه بود، او در سال 1855 بدرود زندگی گفت
لغت نامه دهخدا
(فَ جُ تَ)
بازگردیدن. (آنندراج). بازگشتن. مراجعت کردن. برگشتن. انصراف:
رهی کان از شدن باشد نشیبی
چو واگشتی همی باشد فرازی.
ناصرخسرو.
نشاید کردبر بیمار خود زور
که بس بیمار واگشت از لب گور.
نظامی.
به واگشتن توانی زین طرف رست
که کپی هم بدین فن ز آن کشف رست.
نظامی.
چون که واگشتم ز حیرتهای دل
طفل را آنجا ندیدم وای دل.
مولوی.
چون که واگشتم ز پیکار برون
روی آوردم به پیکار درون.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فَ غَ دَ)
بازگفتن. (آنندراج). تکرار کردن:
ز هر شیوه سخن کان دلنواز است
بگفتند آنچه وا گفتن دراز است.
نظامی.
غلط گفته را تازه کردم طراز
بدین عذر واگفتم آن گفته باز.
نظامی.
گرچه در شیوۀ گهر سفتن
شرط من نیست گفته واگفتن.
نظامی.
، به زبان آوردن. (یادداشت مؤلف). بازگفتن. اظهار کردن. بازگو کردن:
کس ز بیم وزیر عالم سوز
آنچه شب رفت وانگفت به روز.
نظامی.
، ملامت نمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مقابل گشتن. رجوع به گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ)
نگفتن. مقابل گفتن:
سخن آنگه کند حکیم آغاز
یا سرانگشت سوی لقمه دراز
که ز ناگفتنش خلل زاید
یا ز ناخوردنش بجان آید.
سعدی.
چه گویم که ناگفتنم خوشتر است
زبان در دهان پاسبان سر است.
؟
رجوع به گفتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
پودینه و نعناع. (فرهنگ نظام) :
رنج سکبا میکشد راغوته بهر روغنش
رنج ظلمت خضر بهر چشمۀ حیوان کشد.
احمد اطعمه (از فرهنگ نظام).
راقوته. رافونه. رجوع به راقوته شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
پودنه. (شرفنامۀ منیری) (از آنندراج). پودینه. (فرهنگ رشیدی) :
رنج سکبا می کشد راقوته بهر روغنش
رنج ظلمت خضر بهر چشمۀ حیوان کشد.
احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی).
درخور بریان کجا بود همه سبزی
منصب راقوته هر گیاه ندارد.
بسحاق اطعمه.
امروز با کباب بخصوص کباب بازار ریحان خورند واگر در زمان بسحاق هم همین رسم بوده راقوته ریحان است نه پودنه. (یادداشت مؤلف).
بوی بریان میرسد ترخان بدان خواهم فشاند
بر مزعفر حلقه چی در دور نان خواهم فشاند.
بسحاق اطعمه (از مؤلف).
از این بیت چنین نماید که راقوته ترخان است (؟) (از یادداشت مؤلف). رجوع به راغوته و رافونه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
راهی میان دو رستۀ نخل که بقول ابوحنیفۀ دینوری به فارسی راشوان خوانند، در عربی از لحاظ شباهتی که در امتداد به راه (طریق) دارد طریقش گویند، (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(گُنْ)
شکل اولیۀ اسفنجهای سیلیسی. رجوع به جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ص 336 شود
لغت نامه دهخدا
رنگون، نام بندرو شهر و مرکز برمانی جنوبی میباشد و در 1040هزارگزی کلکته در طول شرقی \’15 س53 93 و عرض شمالی \’4 46 16 قرار گرفته است، این شهر دارای بتکدۀ بزرگ و نامی و مدارس و بیمارستانها و درمانگاهها و کارخانه ها و تیمارستان و 737000 تن جمعیت میباشد، فاصله این شهر تا دریا 40هزار گز است که کشتی ها از راه رودخانه کالای بازرگانی باین شهر حمل میکنند، رانگون دارای تجارت مهم میباشد، (از لاروس) (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
که امروزه دوبرونیک گویند قصبه ای بوده در سرزمین دالماسی ’یوگوسلاوی’ و در 285کیلومتری زاره و 68کیلومتری جنوب شرقی مصب نارنده در ساحل دریای آدریاتیک که مرکز حکومت و بندر بوده است. جمعیت آن 7245 تن و با قلمرو حکومتش 10935 تن میباشد. این قصبه قلاع و ابنیه و کلیساهای تاریخی دارد. راگوزه در قرن هفتم میلادی اهمیت بازرگانی بسیاری داشت و بصورت جمهوری مستقل کوچکی اداره میشد سپس هم مدتی با پرداخت خراج بدولت عثمانی و جمهوری وندیک باستقلال ضعیف خود ادامه میداد ولی اکنون با اینکه مهمترین بندر دالماسی بشمار میرود اهمیت سابق خود را از دست داده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اُ تَ)
اگوستن سن. (قدیس) کشیش هیپون (نزدیک شهر بن) پسر سنت مونیک (354- 430 میلادی). پس از دوران جوانی پرحادثه، وی بوسیلۀ مواعظ سنت آمبروآز هدایت شد و مشهورترین آبای کلیسای لاتینی گردید. آثار عمده اوعبارتند از ’شهر خدا’ و ’اعترافات’. وی حکیم الهی، فیلسوف، و عالم اخلاقی بود و می کوشید که نحلۀ افلاطونی را با معتقدات مسیحی و عقل را با ایمان موافق سازد. ذکران وی 28 ماه اوت است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
راهبان، راهدار، پاسبان راه، (ناظم الاطباء)، راهبان، یعنی پاسبان راه، (از شعوری ج 2 ورق 11)، راهبان که به معنی محافظ راه باشد، (آنندراج)، پاسبان دشمن یا دزد، باج گیرنده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام شهر و آبادیی در ارمنستان. این باگوان در کوه باگروند ارمنستان بوده، موسی خورنی می نویسد آتشکده ای داشت و گوید چون اردشیر بابکان به ارمنستان آمد فرمان داد که آتش هرمزد را در آتشکدۀ این دیه همیشه فروزان دارند. (ازمقالۀ باکو، کسروی در مجلۀ ارمغان سال سیزدهم)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دشت بیل بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه که در 27هزارگزی شمال اشنویه و هزارگزی باختر ارابه رو آغ بلاغ واقع است، محلی است دره و سردسیر سالم، دارای 62 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سرنگون باشد که سرازیر است. (برهان). سرنگون. (رشیدی) (آنندراج) :
سر به فلک برکشید بی خردی
مردمی وسروری سراگون شد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(دْرا / دِ)
در مازندران، نقطه ای از جنگل که درختان آن بریده باشند
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رامیثن. نام قصبه ای است بزرگ از ولایت بخارا، معمور و آباد و از آنجاست خواجه علی رامیتنی که او را خواجۀ عزیزان گویند. (آنندراج) (از برهان) (از شعوری ج 2 ورق 11) (انجمن آرا) (رشیدی) (از ناظم الاطباء). این کلمه در معجم البلدان ’رامیثن’ و در تاریخ بخارا ص 7 و 19 و 20 رامتین آمده و چنانکه گذشت آنرا ’رامش’یا ’رامتین’ خوانده و افزوده است که برای خوشی نام آن را ’رامش’ کردند، از ارتباط بین رامش و رامتین و رامین نوشتۀ تاریخ بخارا درست بنظر می آید ولی علاوه بر آنندراج و برهان و فرهنگهای دیگر که آن را رامیتن ضبط کرده اند، آقای سعید نفیسی در احوال و اشعار رودکی ج 1 صفحات 63 و 74 و 75 و 225 و 354 آنرا ’رامیتن’خوانده و بخصوص در ص 74 گفته است: ’از آنچه مؤلفین قرون اول اسلام از مردم این نواحی نقل کرده اند شهر بخارا از بلخ هم قدیمتر بوده است، یکی از شهرهای بخاراباسم رامیثن یا ریامیثن یا آریامیثن یا رامیثنیه بوده است که تا قرن هشتم به اسم رامیتن معروف به وده و خواجۀ عزیزان علی نساج رامیتنی از عرفای نامی آن زمان از مردم آنجا بوده و خواجه عزیزان ضمناً در رباعی ذیل نام مسقطالرأس خویش را آورده است: ’... پا از سر خود ساز بیا رامیتن’ آقای نفیسی سپس بنقل از دایرهالمعارف اسلام گوید: ’اثری از این شهر امروز به اسم (چهارشنبه رامیتن) هنوز باقیست’. با توجه بنوشتۀ معجم البلدان و آنندراج و برهان و رشیدی و ناظم الاطباء و بخصوص احوال و اشعار رودکی و باستناد رباعی مذکور در مادۀ رامیتنی شکی نمی ماند که رامیتن (با تقدیم یاء بر تاء) درست است نه رامتین. و رجوع به رامیتنی (خواجه علی...) شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واگشتن
تصویر واگشتن
بازگشتن مراجعت کردن: (از من و تو هر که بدان درگذشت هیچکسی بی غرضی وانگشت) (مخزن الاسرار بنقل دکتر شهابی. (نظامی ص 137)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگفتن
تصویر واگفتن
تکرار کردن، باز گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگون
تصویر پاگون
سر دوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتون
تصویر راتون
کوته بالا زن لاتینی تازی گشته گورخرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارگوتین
تصویر ارگوتین
فرانسوی خونبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاگون
تصویر لاگون
فرانسوی مرداب کولاب آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله نقلیه ای که روی راه آهن راه رود و مسافر و بار حمل کند و آن در سابق توسط اسب کشیده میشد و امروزه بوسیله سوخت زغال سنگ یا نفت و یا بوسیله الکتریک حرکت کند قطار راه آهن: (هوشم ز سر پریده از ماجرای واگون ازدنگ دنگ واگون ازهایهای واگون) (بهار. 310: 2) (مراد واگون اسبی قدیم تهران است) توضیح در زبان فرانسوی این کلمه فقط بوسیله نقلیه ای که جهت حمل بار یا حیوانات بکار رود اطلاق شود و برای حمل مسافرکلمه و یچر رابکار برند. یا واگون اسبی. واگونی که بوسیله اسب حرکت کند. توضیح در تهران تا اوایل سلطنت پهلوی این وسیله دایر بوده است، هر یک از اطاقک های یک قطار راه آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراگون
تصویر سراگون
سرنگون سرازیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگفتن
تصویر واگفتن
((گُ تَ))
بازگو کردن، دوباره گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاگون
تصویر پاگون
سردوشی
فرهنگ فارسی معین
بئوتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بازگشت به خانه ی فرد مرده پس از مراسم تدفین و جهت دلجویی
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت کردن، پا در راه گذاشتن، روانه شدن برای انجام کار
فرهنگ گویش مازندرانی