بازگفتن. (آنندراج). تکرار کردن: ز هر شیوه سخن کان دلنواز است بگفتند آنچه وا گفتن دراز است. نظامی. غلط گفته را تازه کردم طراز بدین عذر واگفتم آن گفته باز. نظامی. گرچه در شیوۀ گهر سفتن شرط من نیست گفته واگفتن. نظامی. ، به زبان آوردن. (یادداشت مؤلف). بازگفتن. اظهار کردن. بازگو کردن: کس ز بیم وزیر عالم سوز آنچه شب رفت وانگفت به روز. نظامی. ، ملامت نمودن. (آنندراج)
مجددا رفتن: (گفت برخیزم همانجا واروم کافر ار گشتم دگر ره بگروم) (مثنوی)، بازگشتن برگشتن: (آیم کنم جان را گرو گویی مده زحمت برو خدمت کنم تا واردم گویی که ای ابله بیا) (دیوان کبیر)، رفتن: (تدجی وارفتن بهر طرف)، برطرف شدن: (ابلنقع الکرب وارفت اندوه)، مضمحل شن متلاشی شدن له شدن، جدا شدن اجزای چیزی از یکدیگر از هم باز شدن: (کوفته هاوارفته)، گداختن ذوب شدن: (مثل یخ وارفت)، سست شدن بیحال گشتن، بر اثر امری نامنتظر دچار حیرت شدن هاج و واج ماندن: (وقتی که به پسرک گفتم در امتحان رد شده ای وا رفت)