- راکب
- سوار بر اسب یا شتر
معنی راکب - جستجوی لغت در جدول جو
- راکب
- سوار، سوار بر اسب یا شتر
- راکب ((کِ))
- سوار، سواره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث راکب سوار سواره مونث راکب
بر هم نشستن
جمع مرکب، رهواران جمع مرکب: بفرمود تا بوجه اعظام و احترام باسازوعدت و آلت و اهبت و مراکب و موالی با سرخانه و اهالی گردد
مرکب ها، چیزهایی که بر آن سوار شوند، حیواناتی که بر آن سوار شوند، جمع واژۀ مرکب
کلان زانو، جمع رکب، شترسواران اسب سواران
ته نشین شونده
ثابت و بر جای
پا جوش کویک
کسیکه که میل می کند و تیکه مینماید
خم شونده، رکوع کننده
دواننده اسوار اسپدوان
ثابت و بر جای از هر چیزی، ایستاده مقابل جاری
افرازی است که در بازی تنیس بدست میگیرد و توپ را با آن میزنند
ناظر و بیننده، نگاهدارنده
سرگشته، شوریده عقل، سست، گران جسم
پارسا و عابد، دیر نشین
خواهان، مایل
ترسان، ترسنده
رگبار، کنار از گیاهان
مرد بسیار سواری کننده حلقه فلزی که به زین اسب آویزان می کنند که پا در آن بگذارند و سوار شوند
ریزنده، آب ریزان، اشک ریزان
آرام و ثابت و بی حرکت، هر چیز به جا مانده و ایستاده در یک جا مانند آب ایستاده که جاری و روان نباشد
رغبت کننده، خواهان، مایل
ته نشین، رسوب، ته نشین شونده
راکب ها، سواران، جمع واژۀ راکب
ریزان، فروریزنده، فروریخته (آب، اشک)
وسیله ای که در بازی تنیس و پینگ پونگ به دست می گیرند و با آن به توپ ضربه می زنند
نوعی موشک
نوعی موشک
کسی که در دیر به سر می برد و به عبادت مشغول است، پارسا و عابد نصاری، دیرنشین، خائف، ترسنده، ترسان
حلقۀ فلزی که به زین اسب آویزان می کنند و هنگام سوار شدن پا در آن می گذارند، مفرد واژۀ رکب
پله مانندی در کنار درشکه، اتومبیل یا اتوبوس که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پا بر آن می گذارند، مفرد واژۀ رکائب
کنایه از اسب سواری، مرکب
نوعی پیالۀ هشت پهلوی بلند
پله مانندی در کنار درشکه، اتومبیل یا اتوبوس که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پا بر آن می گذارند، مفرد واژۀ رکائب
کنایه از اسب سواری، مرکب
نوعی پیالۀ هشت پهلوی بلند
رکوع کننده، خم شونده، سرفرودآورنده، فروتنی کننده
گروزه (جمع جمعیت)، انبوه