جدول جو
جدول جو

معنی راپورت - جستجوی لغت در جدول جو

راپورت
(پُ)
رجوع به راپرت شود
لغت نامه دهخدا
راپورت
گزارش کتبی یا شفاهی مبنی بر خبر و مطلبی گزارش) اجزاء هر یک از وزارتخانه هااز روی راپرت آن وزیر بصدارت عظمی... خواهد بود (از قانون تشکیلات مشیر الدوله صدر اعظم ناصر الدین شاه)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاسپورت
تصویر پاسپورت
گذرنامه، مدرکی رسمی که دارندۀ آن حق سفر به کشورهای خارجی را دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روپوست
تصویر روپوست
قشر خارجی پوست، سطح خارجی پوست جانوران یا اندام گیاه، اپیدرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راپرت
تصویر راپرت
گزارش کتبی یا شفاهی برای بیان خبری، بیان محرمانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رپورتر
تصویر رپورتر
مخبر، خبرنگار، وقایع نگار
فرهنگ فارسی عمید
وجاهت حسین عندلیب شادانی رامپوری، مؤلف فرهنگ فارسی ’نقش بدیع’ که در 1342 هجری قمری در لاهور بچاپ رسیده است، (از مقدمۀ فرهنگ معین ص 43)
لغت نامه دهخدا
(رامْ)
نام قصبه و مرکز حکومت است در سرزمین بنگاله از ایالت اوریسا و در 71هزارگزی رود خانه گنگ واقع شده است. این قصبه دارای بناهای معظمی مخصوص راجه میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام بخش بزرگی در بنگاله و استان اوریسا که مرکزش نیز بنام رانپور نامیده می شود. مساحت این بخش 527میلیون گز مربع است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام قصبه ای است در سرزمین گجرات شهرستان احمدآباد هندوستان واقع در 118هزارگزی جنوب باختری احمدآباد. این قصبه دارای قلعه ای معروف و نیز راه آهن میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای است در استان دکن واقع در سنجاق احمدنگر، در 36هزارگزی شمال باختری احمدنگر، که در محل انشعاب راه آهن بمبئی - اﷲآباد، و بمبئی - مدرس قرار گرفته است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
منسوب به رامپور که نام شهر و چند قصبه در هندوستان است
لغت نامه دهخدا
محمد معروف به نجم الغنی از فضلای نامی هند بود و کتاب معروف ’نهج الادب’ در دستور زبان فارسی بپارسی، نوشتۀ اوست، (تاریخ تألیف و چاپ اول کتاب 1919 میلادی است)، و رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 140 شود
محمد غیاث الدین بن جلال الدین رامپوری (مصطفی آبادی) از مردم مصطفی آباد ایالت اگره و اود هند و مؤلف فرهنگ غیاث اللغات، رجوع به غیاث اللغات و محمد بن جلال الدین در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در ایالت میرات واقع در شهرستان سهرانپور هندوستان و 25هزارگزی مرکز شهرستان، در اطراف این قصبه باغهای باصفا و گردشگاههای زیبا و دل انگیز وجود دارد، (از قاموس اعلام ترکی ج 3)
قصبه ای است در ایالت اوکرای هندوستان و در گذشته یکی از راجه های معروف هند در آن سکونت داشته است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام قصبه ای است واقع در ایالت پنجاب از شبه قارۀ هند و امروز جزء کشور پاکستانست، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام قصبه ای است در ناحیۀ شمالی سرزمین نپال هندوستان، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کولیوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد واقع در 35 هزارگزی باختر الشتر و 19 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه، جلگه ای و سردسیرو مالاریاخیز است، جمعیت آن 120نفر مذهب سکنۀ آن تشیع و زبان آنان لکی و فارسی است، آب آن از رود خانه خیاره، محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی آن زراعت وگله داری است، راه ده مالرو است و ساکنین آن از طایفۀ کولیوند میباشند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
میجر راورتی. از خاورشناسان نامی انگلستان بوده و طبقات ناصری را از پارسی بانگلیسی ترجمه کرده است و این کتاب در لندن بسال 1873 و 1881 میلادی چاپ شده است. وی یکی از گرانبهاترین نسخ مجمل التواریخ و القصص را داشت که پس از مرگش امناء اوقاف گیب آن نسخه را از زن بیوۀ او خریداری کردند. (از تاریخ ادبی ایران تألیف براون ج 3 ص 248 و 477) (چهار مقاله تعلیقات دکتر معین ص 231 و232). و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 3ص 953 شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
کمونی از ’هت پیرنه’ (پیرنۀ علیا) ، بخش ’بانیر دوبیگور’. جمعیت آن 830 تن است. راه آهن و آبهای گرم معدنی دارد
لغت نامه دهخدا
(زُ)
پزشک و میهن پرست ایتالیائی متولد بسال 1766 میلادی در پارم و متوفی بسال 1837 میلادی در میلان
لغت نامه دهخدا
(چَ)
محلی است در هندوستان که تا قنوج 15 فرسخ فاصله دارد. (تحقیق ماللهند ص 99)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در ناحیۀ میرات از ایالت دهره دون، (از قاموس الاعلام ترکی)
قصبه ای است در ناحیۀ بنگاله از ایالت کلکته، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
از قبایل معروف هند میباشد، این قبایل از نیمۀ دوم قرن هشتم مسیحی در تاریخ هندوستان ظاهر میشوند، آنها بتدریج در هند شمالی و یک قسمت از فلات دکن انتشار یافتند بعضی ایشان را از نژاد هون دانسته اند که اواخر عصر گپتاها به هندوستان تاخته اند، بعضی دیگر آنان را شاخه ای از قبائل بدوی بومی میشمارند که تدریجاً رشد و نمو کرده بالاخره در هند خانواده های سلطنتی بوجود آورده اند و غالباً با یکدیگر بجنگ و نزاع میپرداختند، از قرن هشتم تا آخر قرن دهم تاریخ هند مشحون بذکر سلاطین راجپوت است و شهر قنوج از مراکز تمدن آن زمان است و در این دوره اگرچه غازیان عرب در 712 میلادی سغد و مولتان را تسخیر کردند ولی برقوای راجپوت غلبۀ قطعی نیافتند، هجوم لشکر عرب در همان نواحی متوقف گردید، سردار لشکر عرب محمد بن قاسم ثقفی سند را تسخیر کرد و درآن ناحیه یک سلطنت اسلامی تأسیس شد که چند قرن باقی ماند ولی از ریگزارهای سند تجاوز نکرد و به داخله هندوستان نفوذی نیافت، (از سرزمین هند ص 25)
لغت نامه دهخدا
نام طایفه ای بوده است که در ناحیۀ شمال شرقی یعنی از کنار رود اترک تا ساحل رود خانه آراسپی را برای اقامت و یورت اختیار کرده بودند و نام طبرستان از اسم این طایفه مشتق شده است و در ابتدا طاپورستان می گفته اند یعنی ولایتی که طایفۀ طاپور در آن مقیمند، بعد طاپورستان طبرستان شده و در مسکوکات سلاطین مستقل مازندران که تا خلافت بنی عباس بهیچ سلطنتی اطاعت نمیکردند، پادشاه طاپورستان نقش است، (التدوین)
لغت نامه دهخدا
(رِت ت)
آدرین. کشیش بزرگ فرانسه. مولد فرون (پادوکاله) به سال 1742 میلادی و به سال 1794 کشته شد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شهری است به پروس (ساکس) در کنار ژرا در 280 هزارگزی جنوب غربی برلن، دارای 135000 تن سکنه. دارای دارالفنون تاریخی وکتاب خانه مکمل و انجمنهای علمی و فنی و صنایع نساجی و کاغذسازی و تکمه سازی و آبجوسازی است و گلهای آن معروفست. در سال 1808م. ناپلئون در آنجا با سزار ملاقات کرد و در آن جلسه گروهی از سلاطین اروپا حضور داشتند و بر اثر آن معاهده ای بنفع فرانسه منعقد گردید، ارقال مفازه، طی کردن بیابان. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ اُ)
نوعی از نشاسته که از هندوستان آرند و از ریشه بعضی درختان گیرند
لغت نامه دهخدا
(پُ)
گزارش، شرح. وصف. نقل. روایت. حکایت. داستان. قصه. بیان. (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی) ، خبر و اخبار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
طبقه سطحی جلد که تشکیل شده از طبقات شاخی در فوق و طبقه مالپیگی در زیر. اولین ردیف طبقه مالپیگی که از سلولهای فعال و زایا تشکیل شده در زیر پوست قرار گرفته است بشره، طبقه خارجی و سطحی پوست گیاهان که معمولااز یک ردیف سلول ساخته شده بشره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رپورتر
تصویر رپورتر
فرانسوی گزارشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسپورت
تصویر پاسپورت
گذرنامه، جواز سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راپرت
تصویر راپرت
حکایت، داستان، قصه، بیان، وصف، گزارش، روایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیپورت
تصویر دیپورت
((پُ))
رفتار کردن، سلوک کردن، از کشور میزبان اخراج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسپورت
تصویر پاسپورت
((پُ))
اجازه نامه برای رفت و آمد اشخاص از مملکتی به مملکت دیگر، گذرنامه، جواز عبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راپرت
تصویر راپرت
((پُ))
گزارش، سخن چینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساپورت
تصویر ساپورت
((پُ))
پشتیبانی، حمایت، نوعی جوراب محکم و بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسپورت
تصویر پاسپورت
گذرنامه
فرهنگ واژه فارسی سره
اخبار، خبر، گزارش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پشتیبانی، حمایت، یاریگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد