جدول جو
جدول جو

معنی راونیر - جستجوی لغت در جدول جو

راونیر
(وَ)
قریه ای است از قراء ارغیان کبیره در نیشابور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریونیز
تصویر ریونیز
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی، و داماد طوس سپهسالار ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاوشیر
تصویر لاوشیر
جاوشیر، گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گاوشیر، گواشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوشیر
تصویر گاوشیر
جاوشیر، گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گواشیر، لاوشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راوندی
تصویر راوندی
از مردم راوند، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون و راست پنجگاه
فرهنگ فارسی عمید
پیروان عبدالله راوندی که بیشتر از طبقۀ کشاورز و متمایل به عقاید مزدک و تناسخ بودند و معتقد بودند امامت از آن فرزندان عباس عموی پیامبر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رواصیر
تصویر رواصیر
ریصارها، مربا یا ترشی ای که از چند چیز درست کنند، جمع ریصار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاوشیر
تصویر جاوشیر
گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گاوشیر، گواشیر، لاوشیر
فرهنگ فارسی عمید
منسوب است به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)،
- حجر راهونی، منسوب به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)، حجر بزادی، یاقوت رنگین سبز و سیاه، (از دزی ج 1 ص 81)
لغت نامه دهخدا
بیونانی زعرور است. (تحفۀ حکیم مؤمن). مسبیلس. ذوالثلاث نویات. ذوالثلاث حبات. طریقوقون. طریققن، شهد. (غیاث اللغات). شهدی که جمع کند آن را زنبور در شکم خود و بیرون آورد، یا شهدی که در اطراف خانه زنبور چسبیده بود. انگبین. (مهذب الاسماء). عسل، نمی که بر درخت افتد. (منتهی الارب) ، آنچه از مأکول که از دست یا دهان افتد گاه خوردن و آنرا لطاخه نیز گویند
لغت نامه دهخدا
نام نوعی پارچه است که بصورت خاوجیز نیزضبط شده: از وی (از ساری طبرستان) جامۀ حریر پرنیان و خاوخیر و از وی مازعفران و ماصندل و ماخلوق خیزد که بهمه جهان ببرند، (از حدود العالم ضمیمۀ گاهنامه سیدجلال طهرانی)، رجوع به خاوجیز شود
لغت نامه دهخدا
(فُ مَ دَ / دِ)
رونده، بجانب محلی روان شونده، راهی شونده، رو بجانبی آورنده، راهرو و سالک، (ناظم الاطباء)، راهگرای، راهسنج، (بهار عجم)، مسافر و سیاح، (ناظم الاطباء)، مسافر، (آنندراج)، پیچندۀ راه و تیزرونده، (رشیدی) :
عزم را چند روزه ره بکمین
راهگیر قضا فرستادی،
خاقانی،
، قطاع الطریق، (آنندراج)، راهزن، (فرهنگ نظام)، راه بند:
آگهیش نه که شود راهگیر
دورۀ این گنبد روباه گیر،
نظامی،
چو نظم گزارش بود راهگیر
غلط کردن ره بود ناگزیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
بسریانی زعرور است. (فهرست مخزن الادویه). ارونیا
لغت نامه دهخدا
شهرکیست (از خراسان با کشت و برز بسیار و آبادان و از حدود نشابور است. (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(کُوْ)
قصبه ای است در ایالت پراگ چکسلواکی و 50هزارمتری باختری پراگ و در کرانۀ رودی بهمین نام که بر طبق آمار سال 1930 میلادی جمعیت آن 11073 تن میباشد. این قصبه دارای معادن آهن و زغال سنگ و کارخانه های کاغذسازی و شکر و چینی سازی و غیره میباشد. (از وبستر جغرافیایی) (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ)
منسوب است به راونسر که قریه ای است از قراء ارغیان در نیشابور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ دیْ یَ)
اسم دیگر شیعۀ آل عباس یا عباسیه است که امامت را بارث بعد از رسول الله حق فرزندان عباس عم آن حضرت میدانستند و ایشان اصحاب عبدالله راوندی می باشند و باید دانست که این فرقه بهیچوجه به ابن راوندی مشهور نسبتی ندارند. از راوندیه جماعتی نیز به الوهیت منصور خلیفه عقیده داشتند. و همین جماعت هستند که سرانجام بنی عباس یعنی فرزندان محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب را بخلافت رساندند. این فرقه از بقایای کیسانیه هستند که بعد از فوت ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه در سال 98 هجری قمری با محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بیعت کردند. راوندیه در ولایات مختلف مخصوصاً بلاد شرق اسلامی نفوذ فوق العاده یافته آن بآن انتظار سرنگون شدن دولت اموی را داشتند و چون گمان ایشان این بود که با انجام سدۀ اول دولت امویان نیز باید سپری شود و پس از صد سال حق به حقدار برسد، در سال 101 نمایندگانی پیش محمد بن علی که لقب امام اختیار کرده و در قریۀ خمیمه از قراء شام ساکن بود فرستادند و با او بامامت و خلافت بیعت کردند، محمد امام نیز بزودی مبلغینی بعراق و خراسان فرستاد تا زشتی اعمال بنی امیه را بر مردم بفهمانند و آنان را بطرف بنی عباس بخوانند. در عهد او و پسرش ابراهیم امام دعات راوندی همه جا مخصوصاً در عراق و خراسان بفعالیت ضد اموی پرداختند و پس از مرگ محمد بن علی امام (124 هجری قمری) جامه های خود را سیاه کرده باسم مسوده معروف شدند. این جماعت که اکثرشان از دهقانان خراسان و نجیب زادگان ایرانی بودند بدستیاری ابومسلم خراسانی و ابوسلمه حفص بن سلیمان خلال همدانی سرانجام دولت اموی را در سال 132 هجری قمری برانداختند و در وقعۀ زاب غلبۀ عنصر ایرانی را بر عرب ثابت و افتتاح دورۀ جدیدی را در تاریخ خلافت و تمدن اسلامی اعلان کردند. فرقۀ بومسلمیه که معتقد به امامت ابومسلم خراسانی و حیات جاوید او بودند شعبه ای از راوندیه محسوب میشوند و همچنین بوکوکیه که شعبه ای از بومسلمیه است و نیز بسلمیه یا خلالیه که امامت را بعد از حسنین و محمد بن الحنفیه و... حق ابوسلمه وزیر و صاحب مؤسس خلافت عباسی میدانستند و همچنین رزامیه که شامل مقنعیه و مبیضه (سپیدجامگان) نیز هست و از معتقدان ابومسلم بودند و مسوده که قبلاً اشارتی رفت و هاشمیه که اصحاب ابوهاشم عبدالله بن محمد بن الحنفیه بودند و بعد از او امامت را بآل عباس منتقل میدانسته اند و هریریه که اصحاب ابوهریرۀ راوندی بودند و به امامت عباس، عم حضرت رسول و ابومسلم اعتقاد داشتند همگی از شعب راوندیه محسوب میشوند. (از خاندان نوبختی ص 64 و 65 و 252 و 256 و 259 و 263). و رجوع به فرق ص 46 و 47، مقالات اشعری ص 21، مفاتیح العلوم خوارزمی ص 23، تبصره ص 423، الکامل ابن اثیر وقایع سال 141، الفصل فی الملل والاهواء و النحل ج 4 ص 187، تاریخ اسلام ص 173 و 174، ضحی الاسلام ج 3 ص 221 و 292، مزدیسنا ص 19، حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 272، اعلام المنجد و تاریخ ادبیات تألیف دکتر صورتگر ص 17 شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب است به راوند که از قرای کاشان است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام قطعه ای از قطعات دستگاه همایون در اصطلاح موسیقی. رجوع به مجمعالادوار هدایت نوبت سوم ص 100 و 201 شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
یحیی بن محمد بن اسحاق راوندی. پدر ابن راوندی معروف. وی بر طبق برخی از نوشته ها یهودی بوده و در تورات تحریفاتی وارد آورده است. لیکن با توجه باینکه نام پدر وی محمد بن اسحاق است گمان میرود این نسبت از جانب مخالفان پسرش باو داده شده باشد. (از خاندان نوبختی ص 89)
حیان بن بشر بن المخارق الضبی الاسدی راوندی. او در اصفهان قاضی بود و از ابویوسف قاضی و دیگران روایت کردو بسال 238 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب ج 2)
لغت نامه دهخدا
بیونانی نوعی از مرو است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه) ، خشم گرفتن بر، کینه گرفتن در دل. کینه ور شدن، ریختن، چنانکه ابرباران را، راندن باد ابر را، آمیزش و الفت گرفتن و خو کردن ستور با هم و علف خوردن با هم در یک جا: ارت الدابه الی الدابه، شهد نهادن زنبور عسل. انگبین کردن. عسل کردن زنبور عسل. انگبین کردن منج. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، سوختن بن دیگ و چسبیدن طعام بر آن. ته گرفتن دیگ. در بن دیگ گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). در بن گرفتن، بجوش آمدن دیگ
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرهای هندوستان است و درین شهر امیر تیمور ده هزار تن را قتل عام کرد، (از سعدی تا جامی براون ترجمه حکمت ص 221)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان کاکی بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 20 هزارگزی جنوب خاور خورموج و حاشیۀ جنوبی رود مند در جلگه واقع است. ناحیه ایست گرمسیر و دارای 179 تن سکنه، آب آن از چاه تأمین میشود. محصول عمده آن خرما و غلات و تنباکو و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است دوفرسنگی شمالی کاکی. (از فارسنامه ناصری)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
عمر بن عبدالله بن احمد بن محمد بن عبدالله خطیب ارغیانی، مکنی به ابوالعباس راونیری برادر امام ابونصر ارغیانی که بزرگتر از وی بود. عمر فقیه و دانشمند و پاکدامن و خوش سیرت و نیکوکار بود. او به نیشابور رفت و از امام ابوالمعالی جوینی فقه آموخت و دیری در آنجا اقامت گزید وسپس بوطن برگشت و از استاد ابوالقاسم قشیری و ابوالحسن علی بن احمد واحدی و ابوحامد احمد بن حسن ازهری و ابونصر احمد بن محمد بن محمد بن مسیب ارغیانی و ابوالقاسم مطهر بن محمد بحیری و ابوبکر محمد بن قاسم صفار حدیث شنید. ابوسعد و ابوالقاسم دمشقی از وی روایت دارند. وی بسال 534 هجری قمری در نیشابور درگذشت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
عبدالسلام بن راونی حاکم شهر راون مردی فقیه و دانشمند بود. او از ابوسعد بن طهیری روایت کرد، وابوسعد سمعانی ازو روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب است به راون که شهری است از طخارستان در بلخ. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ)
قریه ای است از قراء ارغیان در نیشابور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
راوندیه. همان فرقۀ راوندیه است منسوب به عبدالله راوندی که درحبیب السیر راونده آمده است. رجوع به راوندیه در همین لغت نامه و حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 272 شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که تیره خاصی را به نام تیره فاوانیها به وجود می آورد. و جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان است گیاهی است علفی و دارای ساقه های گوشت دار و ساقه ای خوابیده بر روی زمین و گلهایی معمولا سفید یا زرد با آرایش گرزن. در حدود 130 گونه از این گیاه شناخته شده که اکثر در مناطق معتدل می رویند و برخی از گونه ها نیز زمینی هستند عود الصلیب. توضیح به جهت دفع نقرس و صرع و کابوس آن را با خود نگه می داشتند یا دود می کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاوشیر
تصویر جاوشیر
پارسی تازی گشته گاو شیر از گوج (صمغ) ها گاو سیر گاورشیر گاوشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواصیر
تصویر رواصیر
جمع ریصار، از پارسی ریچاردها جمع ریصار ریچالها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهگیر
تصویر راهگیر
راهرو مسافر، راهزن قاطع طریق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوندی
تصویر راوندی
یکی از گوشه های همایون (راست پنجگاه)
فرهنگ لغت هوشیار
رشینه (در فارسی) زمج هم آوای رنج (صمغ) زنگباری (گویش شیرازی) انگم کاج
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده از گیاهان ازگیل درختچه ای از تیره گل سرخیان که خاردار است و بحالت وحشی در جنگلهای اروپای مرکزی و نواحی معتدل آسیا روییده میشود و غالبا آنرا با درختان دیگر پیوند میزنند ارونیا
فرهنگ لغت هوشیار