نام قصبه ای است در سیام واقع در 375هزارگزی شمال باختری بانکوک، چون اطراف این قصبه بسیار سبز و خرم و حاصلخیز است از اینروی راه آهنی آنرا به ساحل مربوط می کند و از این رهگذر بر رونق بازرگانی آن افزوده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام قصبه ای است در سیام واقع در 375هزارگزی شمال باختری بانکوک، چون اطراف این قصبه بسیار سبز و خرم و حاصلخیز است از اینروی راه آهنی آنرا به ساحل مربوط می کند و از این رهگذر بر رونق بازرگانی آن افزوده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ شهرستان همدان واقع در 43هزارگزی شمال باختری کبودراهنگ و دوهزارگزی باباخنجر. ناحیه ای است واقع در تپه ماهور. سردسیر. دارای 300 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات دیم، انگور، لبنیات. اهالی به کشاورزی و گله داری و قالی بافی گذران میکنند. راه مالرو است. در تابستان از طریق عفرجه و آقبلاغ آق داغ اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ شهرستان همدان واقع در 43هزارگزی شمال باختری کبودراهنگ و دوهزارگزی باباخنجر. ناحیه ای است واقع در تپه ماهور. سردسیر. دارای 300 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات دیم، انگور، لبنیات. اهالی به کشاورزی و گله داری و قالی بافی گذران میکنند. راه مالرو است. در تابستان از طریق عفرجه و آقبلاغ آق داغ اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
یکنوع درخت. (ناظم الاطباء). نام درختی است که به ترکی قزلجق گویند. (از شعوری ج 2 ورق 11). قرنوس. قرانیا. سرخک. طاقدانه. ال. (یادداشت مؤلف) ، یکنوع علف و یا ریشه که به اسب مانند دوا میخورانند. (ناظم الاطباء)
یکنوع درخت. (ناظم الاطباء). نام درختی است که به ترکی قِزِلجَق گویند. (از شعوری ج 2 ورق 11). قرنوس. قرانیا. سرخک. طاقدانه. ال. (یادداشت مؤلف) ، یکنوع علف و یا ریشه که به اسب مانند دوا میخورانند. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد. دارای 398 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، ارزن و زیره است. شغل اهالی زراعت. راه ماشین رو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد. دارای 398 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، ارزن و زیره است. شغل اهالی زراعت. راه ماشین رو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 24هزارگزی خاور میناب، سر راه مالرو بشاگرد به میناب. این ده در جلگه قرار گرفته و هوای آن گرم و سکنۀ آن 300 تن میباشد. آب راونگ از چاه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و تنباکو، و پیشۀ مردم کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 24هزارگزی خاور میناب، سر راه مالرو بشاگرد به میناب. این ده در جلگه قرار گرفته و هوای آن گرم و سکنۀ آن 300 تن میباشد. آب راونگ از چاه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و تنباکو، و پیشۀ مردم کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
پاسنگ. پاچنگ. چیزی که در یک پلۀ ترازو آویزند تا با پلۀ دیگر برابر شود. (برهان) ، و پاهنگ مرادف پاشنگ مخفف پادآهنگ مرکب از پای بمعنی پاینده و محفوظو آهنگ بمعنی قصد و چون آنرا بجهت تخم نگاهدارند گویا آهنگ حفظ آن کرده اند. (رشیدی) ، خلخال. پاآورنجن، دریچۀ کوچک. (برهان) ، شکنجه بود. و این مصحف پاهک و باهک است وآن نیز نه بمعنی شکنجه بلکه بمعنی مردمک چشم است
پاسنگ. پاچنگ. چیزی که در یک پلۀ ترازو آویزند تا با پلۀ دیگر برابر شود. (برهان) ، و پاهنگ مرادف پاشنگ مخفف پادآهنگ مرکب از پای بمعنی پاینده و محفوظو آهنگ بمعنی قصد و چون آنرا بجهت تخم نگاهدارند گویا آهنگ حفظ آن کرده اند. (رشیدی) ، خلخال. پاآورنجن، دریچۀ کوچک. (برهان) ، شکنجه بود. و این مصحف پاهک و باهک است وآن نیز نه بمعنی شکنجه بلکه بمعنی مردمک چشم است
مؤنث راهن. ناف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناف اسب و گرداگرد آن. (از متن اللغه) (منتهی الارب) ، گرداگرد ناف اسب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، یکی از دو استخوان در پهلوی سینۀ اسب که هر دو راهنتان نامیده میشوند. (از منتهی الارب). و رجوع به راهنتان شود، دائم و همیشگی. (از اقرب الموارد). بر قرار و ثابت. (از متن اللغه). - حاله الراهنه، آنچه اکنون ثابت و باقیست. (از متن اللغه). ، می و شراب. (ناظم الاطباء). می. (منتهی الارب) ، لاغر بسبب بیماری و جز آن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
مؤنث راهن. ناف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناف اسب و گرداگرد آن. (از متن اللغه) (منتهی الارب) ، گرداگرد ناف اسب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، یکی از دو استخوان در پهلوی سینۀ اسب که هر دو راهنتان نامیده میشوند. (از منتهی الارب). و رجوع به راهنتان شود، دائم و همیشگی. (از اقرب الموارد). بر قرار و ثابت. (از متن اللغه). - حاله الراهنه، آنچه اکنون ثابت و باقیست. (از متن اللغه). ، می و شراب. (ناظم الاطباء). می. (منتهی الارب) ، لاغر بسبب بیماری و جز آن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
قصبه ای از بدخشان. (جهانگیری). و در آن قصبه زیارتگاهی است و باعتقاد مردم آنجا سر امام حسین علیه السلام درآنجا مدفون است و آنرا ارهنگ حسین هم میگویند. (برهان) (شعوری) (آنندراج) (مؤید الفضلاء). و رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 195 و 214 و 224 شود، باران بزرگ قطره: القت السحابه علی الارض ارواقها، ابر آنچه باران داشت بر زمین فروریخت، آب صافی. (منتهی الارب) : کاینچنین اندر همه آفاق نیست جز رحیق و مایۀ ارواق نیست. مولوی. ، ارواق لیل، اثنای تاریک شب، ارواق عین، جوانب چشم، اسبال ارواق، جاری شدن اشکهای چشم، رمی بارواقه علی الدّابه، سوار ستور شد، رمی بارواقه عن الدابه، فرودآمد از ستور، القی ارواقه، سخت دوید و آرمید بجائی. کأنّه من الاضداد، القی فلان علیک ارواقه، نیک دوست میداری تو او را. (منتهی الارب)
قصبه ای از بدخشان. (جهانگیری). و در آن قصبه زیارتگاهی است و باعتقاد مردم آنجا سر امام حسین علیه السلام درآنجا مدفون است و آنرا ارهنگ حسین هم میگویند. (برهان) (شعوری) (آنندراج) (مؤید الفضلاء). و رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 195 و 214 و 224 شود، باران بزرگ قطره: القت السحابه علی الارض ارواقها، ابر آنچه باران داشت بر زمین فروریخت، آب صافی. (منتهی الارب) : کاینچنین اندر همه آفاق نیست جز رحیق و مایۀ ارواق نیست. مولوی. ، اَرواق لیل، اثنای تاریک شب، ارواق عین، جوانب چشم، اِسبال ارواق، جاری شدن اشکهای چشم، رمی بارواقه علی الدّابه، سوار ستور شد، رمی بارواقه عن الدابه، فرودآمد از ستور، القی ارواقه، سخت دوید و آرمید بجائی. کأنّه من الاضداد، القی فلان علیک ارواقه، نیک دوست میداری تو او را. (منتهی الارب)
فرهنگ. دهنۀ کاریز. (یادداشت به خط مؤلف) : روشن شود از طبعش سیل کرم و جود چون آب که روشن شود از کام فراهنگ. خواجه علی شجاعی (از تاریخ بیهق). در مآخذ دیگر لغت فارسی ضبط نشده است
فرهنگ. دهنۀ کاریز. (یادداشت به خط مؤلف) : روشن شود از طبعش سیل کرم و جود چون آب که روشن شود از کام فراهنگ. خواجه علی شجاعی (از تاریخ بیهق). در مآخذ دیگر لغت فارسی ضبط نشده است
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ شهرستان همدان واقع در 90 هزارگزی شمال باختری قصبۀ کبودراهنگ و 8 هزارگزی باختر راه شوسۀ همدان به بیجار. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر. سکنۀ آن 150 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات دیم و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه آن مالرو است و در تابستان میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ شهرستان همدان واقع در 90 هزارگزی شمال باختری قصبۀ کبودراهنگ و 8 هزارگزی باختر راه شوسۀ همدان به بیجار. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر. سکنۀ آن 150 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات دیم و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه آن مالرو است و در تابستان میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)