جدول جو
جدول جو

معنی رانیخت - جستجوی لغت در جدول جو

رانیخت
نام قصبه ای است در شمال شبه قارۀ هند واقع در ناحیۀ آلمورا استان کومائون و 24هزارگزی شمال باختری آلمورا، این قصبه بسبب خوبی هواو ارتفاع زمین مرکز تفرج و ییلاق سپاهیان انگلیس در دوران تسلط بر هند بود، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامدخت
تصویر رامدخت
(دخترانه)
دختر آرام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راددخت
تصویر راددخت
(دخترانه)
دختر بخشنده یا خردمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جاندخت
تصویر جاندخت
(دخترانه)
دختری که چون جان عزیز است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رانین
تصویر رانین
شلوار، برای مثال چرا پیچد مگس دستار فوطه / چرا پوشد ملخ رانین دیبا (خاقانی - ۲۷)، نوعی زره که در قدیم هنگام جنگ بر تن می کردند و روی ران ها را می پوشانید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایات
تصویر رایات
رایت ها، بیرق ها، پرچم ها، علم ها، علامات نصب شده در جایی، جمع واژۀ رایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راسخت
تصویر راسخت
مس سوخته، روی سوخته، اکسید مس، انتیمون، روسختج، روسخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرانیت
تصویر گرانیت
سنگ خارا، خارا، نوعی سنگ سخت، گرانیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غانیات
تصویر غانیات
غانیه ها، زنانی که به واسطۀ زیبایی خود بی نیاز از زینت باشند، جمع واژۀ غانیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجخت
تصویر انجخت
الجخت، طمع، امید، چشمداشت
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
جمع واژۀ زرنیخ:... ارباب این صنعت زوابیق را ارواح گفته اند و زرانیخ و کباریت را نفوس. (دانشنامۀ جهان) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ راسیه که بمعنی کوه استوار است، (آنندراج) (غیاث اللغات)، راسیات ورواسی جمع واژۀ راسیه، (دهار)، جمع واژۀ راسیه، (منتهی الارب) :
- جبال راسیات، کوههای محکم و استوار، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
با تو گویند این جبال راسیات
وصف حال عاشقان اندر ثبات،
مولوی،
رجوع به راسیه شود،
- قدور راسیات، دیگهای بزرگ که همواره جهت کلانی بر یکجای بماند، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : یعلمون له ما یشاء من محاریب ... و قدور راسیات، (قرآن 13/34)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غانیه، رجوع به غانی-ه ش-ود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
حجاب دماغ و آن دوباشد حجاب صلب و حجاب رقیق و آن دو را مانیخسین گویند و بعضی گفته اند مانیخسین نام حجاب صلب تنها باشد. ام جافیه. ام الغلیظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ زانیه (مؤنث زانی)، رجوع به زانی، زانیه و زناه شود، مجازاً ستارگان:
زانیاتند که در دار قمامه جمعند
من از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم،
خاقانی،
بسی زانیاتند دار فلک را
از این دیر دارالزنا میگریزم،
خاقانی،
و رجوع به زانی و دارالزنا شود
لغت نامه دهخدا
بلغت بربر خس الحمار، رجل الحمام، حالوما، کحلا، شنجار، شنگار، انقلیا، قالقس و حمیرا راگویند، رجوع به لکلرک ج 1 ص 456 و ج 2 ص 29 و 345 و ذیل ص 346 همان کتاب و شنجار و حمیرا در لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ چَ)
طمع و توقع. (برهان قاطع) (از هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرانیت
تصویر گرانیت
فرانسوی خارا خارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیات
تصویر انیات
جمع انیت، هستی ها جمع انیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رادیات
تصویر رادیات
رادیاتور فرانسوی سر برغ تابشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسیات
تصویر راسیات
جمع راسیه، ایستاها کوه های استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانیات
تصویر رمانیات
اناریان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غانیه، برنا زنان پاک زنان بساز زنان سازگار مونث غانی زنی که به سبب حسن خویش بی نیاز از زیور باشد، زنی که به سبب سرمایه خویش از شوهر خود بی نیاز باشد، زن جوان پاکدامن با شوی، جمع غانیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانیت
تصویر خانیت
خان بودن خانی امیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسخت
تصویر راسخت
روی سوخته مس سوخته نحاس محرق، انتیمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعیت
تصویر راعیت
مونث راعی: فرمانروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایات
تصویر رایات
جمع رایه، درفش ها جمع رایت درفشها بیرقها علمها
فرهنگ لغت هوشیار
شلوار، زرهی که در روز جنگ بدان رانها را می پوشاندند. توضیح: بعضی این کلمه را بکسر نون خوانند مرکب از: ران یین (نسبت) ولی چون در تازی) رانان (و) رانین (بصیغه تثنیه آمده صحیح آنست که به فتح نون خوانده شود و قول انوری نیز موید این تلفظ است:) حسام دولت و دین ای خدای داده ترا جمال احمد وجود علی و خلق حسین اگر چه بط و همایم کند کرامت تو بچه ک بزیور (بزینت) مسحی و زینت رانین (دیوان انوری چاپ تبریز ص 255 با مقابله با نسخه خطی کتابخانه دهخدا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابیت
تصویر رابیت
بلندی، پشته، فزونی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی شجان (زکام) از بیماری ها زکام. توضیح: احتراز از این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرانیت
تصویر گرانیت
((گِ))
سنگ خارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایات
تصویر رایات
جمع رایت، درفش ها، بیرق ها، علم ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رانین
تصویر رانین
((نَ یا نِ))
شلوار، نوعی زره، که هنگام جنگ ران ها را با آن می پوشانیدند
فرهنگ فارسی معین
الوهیت، ربوبیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اشتراک، عضویّت
دیکشنری اردو به فارسی